Quantcast
Channel: تریبون آزاد
Viewing all 2625 articles
Browse latest View live

فایل صوتی /مجید محمدی :آمریکا در شرایط حمله به ایران نیست

$
0
0

 بنابر نوشته سایت کنفرانس :برای فهم وضعیت موجود، باید دو وضعیت را در برابر هم قرار دهیم و این دو را با هم مقایسه کنیم. یکی وضعیت رژیم و دیگری وضعیت مجموعه مخالفان: منتقدان و مخالفان و براندازان و هر اسمی که روی آن می‌گذاریم. در باب وضعیت رژیم، باید گفت که حکومت در جذب طبقات کم‌درآمد چندان موفق نبوده است. هدفمندی یارانه‌ها چندان نتوانست برای رژیم پایگاه اجتماعی درست کند. ردصلاحیت مشایی بیانگر این است که این پایگاه اجتماعی، توسط دولت احمدی‌نژاد ساخته نشد. پیش از این برخی حکومتی‌ها بارها گفته بودند که با ردصلاحیت مشایی اتفاقی نخواهد افتاد و دیدیم که اتفاق هم نیفتاد. طبقه متوسط در ایران گرچه بسیار ضعیف شده، اما نگران وضعیت خودش است. این طبقه خود تقسیم شده است. بخشی از طبقه متوسط منتقد حکومت است. بخش حامی حکومت نیز ضعیف شده و انسجام خود را از دست داده است. به خصوص با کاهش درآمدهای حکومت و کاهش رانت‌هایی که از طرق مختلف توسط حکومت به آن‌ها داده می‌شد. نکته سوم بحث مشکلات اقتصادی است که به رژیم ضربه وارد کرده و آن را دچار بحران است. این همان بحثی است که هاشمی‌رفسنجانی چه پیش از ردلاصحیت و پس از آن، مطرح کرده است.
ردصلاحیت هاشمی برای جلوگیری از ریسک بحران اقتصادی و اجتماعی انجام شد. حکومت مایل نبود و نیست که در انتخابات با مشکلی مواجه شود. نکته چهارم، خطر چنگ و تجزیه و … است. من باور ندارم که چنین اتفاقی رخ دهد. اساسا آمریکا در شرایطی نیست که به ایران حمله نظامی کند. دولت اوباما نشان داده که شوق و اشتیاق این کار را ندارد. خطر جنگ، خطری است که روی آن اغراق می شود. روی خطر تجزیه ایران هم اغراق می شود. به خصوص صحبت‌های اخیر هاشمی درباره آذربایجان و بلوچستان و … هم دچار اغراق است. چون یک نماینده کنگره از میان بیش از ۵۰۰ نماینده بحث تجزیه ایران را مطرح کرده است، نمی‌توان گفت این خطر نزدیک است. این مساله بیشتر برای جلب توجه مطرح می‌شود و به نظرم حکومت هم به خوبی می‌داند که این مساله به دشواری ممکن است رخ دهد.

 

در باب مخالفان باید به چند نکته توجه کرد: اپوزیسیون همچنان متفرق و پراکنده است. از نظر من این مساله مساله بزرگی نیست، اما مشکل ناهمسازی این نیروهاست. مانند ارکستری که هر کس، ساز خود را می‌زند. دلیل این مساله هم آن است که گفت‌وگو بین منشورهای مختلف، بین جریان‌های مختلف و گفتمان‌های متفاوت وجود ندارد. به همین دلیل از دل این گروه‌ها یک برنامه حداقلی بیرون نیامده است. از سوی دیگر بخشی از تلاش‌های اپوزیسیون، خنثی کننده تلاش‌های بخش‌های دیگر است. نهادهای مخالفان در برابر نهادهای حکومت ضعیف‌ترند و کارآمدی کمتری هم دارند. مخالفان حکومت با رفتار خود به عنوان اپوزیسیون باید نشان دهدن که کارآمدتر هستد. مشکل دیگر این است که مخالفان جمهوری اسلامی، ظرفیت سوار شدن بر امواج نارضایتی‌ها را ندارد و نمی‌تواند این نارضایتی‌ها را تبدیل به سرمایه ملی کند. این قوت قلبی است که حکومت دارد. نکته دیگر این است که هنوز بخشی از مخالفان و منتقدان حکومت به این نتیجه نرسیده‌اند که رژیم اصلاح‌ناپذیر است. به همین جهت بحش قابل توجهی از اپوزیسیون، وقتی صحبت آمدن هاشمی شد، ذوق زده شدند. هنوز بخشی از نیروهای مخالف معتقدند رژیم اصلاح‌پذیر است و می شود در چهارچوب سیستم کار کرد. این مساله شاید برای بخش اصلاح‌طلب تا حدودی سرمایه محسوب شود، اما برای کسانی که مخالف رژیم هستند، نمی‌تواند مثبت باشد.
بخش دیگری از مخالفان هنوز به این مساله واقف نشده‌اند که روحانیت در ایران دولتی است. روحانیت رانتی شده و رابطه ساختاری با جامعه ندارد. از سوی دیگر بخش‌هایی از اپوزیسیون همچنین بر این عقیده‌اند که اسلام قدرت بسیج اجتماعی ندارد. شاید به همین دلیل باشد که هنوز بخش‌هایی از منتقدان، ایدئولوژی خود را حفظ کرده‌اند و بر آن تاکید دارند. نتیجه دو نکته اخیر باعث آن شده است که اعتماد به نفس اپوزیسیون به شدت کاهش یابد.


فایل صوتی/ رامین احمدی - دموکراسی یک موهبت است

$
0
0

دموکراسی یک موهبت است. ولی این موهبت را دیکتاتورها به ملت‌شان تفویض نمی‌کنند. گذار به دموکراسی فقط وقتی موفقیت‌آمیز است که یک جنبش دموکراتیک، دیکتاتوری را از هم می‌پاشاند. این فقط با یک مبارزه دشوار و طولانی امکان‌پذیر است و در اغلب موارد با یک کمپین بی‌خشونت استراتژیک. در این جنگ جدید جهان بین دیکتاتوری و دموکراسی، فعالان دموکراسی در سازمان‌دهی بهتر شده‌اند. از اینترنت بهتر استفاده می‌کنند و مجهز به ابزار جدید و موثرتری را برای تهییج و بسیج مردم هستند. این چیزی است که ما در مورد جوانان خودمان در جنبش سبز بعد از انتخابات شاهدش بودیم. زمانه جدیدی است و نسل تازه‌ای از جنبش‌های دموکراسی در صحنه ظهور کرده‌اند. اما دیکتاتورها هم تکامل پیدا کرده‌اند. آن‌‌ها هم منجمد در زمان باقی نمانده‌اند و کشورشان را به سبک اتوکرات‌های قرن ۱۹ اداره نمی‌کنند. مدت‌هاست که رژیم‌های دیکتاتوری‌ انتخاباتی رقابتی جای حکومت شخصی رژیم‌های سلطانی را گرفته‌اند. گرد دیکتاتورها ائتلافی از نخبگان برای اعمال حکومت شکل گرفته، در استفاده از منابع قدرت استراتژیک عمل می‌کنند، در استفاده از متدهای سرکوب گزینشی عمل می‌کنند، اپوزیسیون‌شان را مطالعه می‌کنند و تحت سلطه می‌گیرند و از جنگ‌های روانی و تکنولوژی برای کنترل آن‌ها استفاده می‌کنند.
دیکتاتوری‌های جدید از ولادیمیر پوتین در روسیه تا هوگو چاوز در ونزوئلا تکنوکرات‌های مخفی چین و تا رهبران آشکار سپاه پاسداران در ایران، همه هنوز بی‌رحم هستند اما سعی کرده‌اند خودشان را با زمان تطبیق بدهند و از گذشته پیچیده‌تر و زرنگ‌تر عمل می‌کنند. سرکوب این‌ها حالا گسترده‌تر است، ولی همان‌قدر از شکنجه و اعدام استفاده می‌کنند که از به وجود آوردن سردرگمی در سطح وسیع. مردم دیگر نمی‌دانند که خطوط قرمز کجا هستند و کدام عمل را ممکن است حکومت تحمل کند وکدام عمل را مجازات. مشت آهنین حکومت همیشه به طور وضوح دیده نمی‌شود، چرا که ترس اثر انگشت به جا نمی‌گذارد. حکومت‌های دیکتاتوری جدید دو مشکل عمده دارند: کنترل و شراکت قدرت. از کنترل منظورم رویارویی با توده‌هایی است که حاکمیت از آن‌ها سلب شده، اما شراکت قدرت به روباط بین نخبگان رژیم بر می‌گردد و نیاز دیکتاتوری به مکانیسمی که همراهی و هماهنگی را در سطوح مختلف حفظ کند. این‌گونه است که رژیم‌های دیکتاتوری جدید ارزش و دینامیک رقابت بین نخبگان و رژیم را در چهارچوب یک انتخابات محدود درک می‌کنند. رقابت کنترل شده باعث به وجود آوردن توهم مشروعیت می‌شود و انرژی و شرکت مردم را در کانال‌های مطمئن می‌اندازد.
پروسه انتخابات با وجود محدودیت‌هایش به ثبات حکومت‌های دیکتاتوری جدید کمک می‌کند. انتخابات محدود و شرکت کاندیداهایی که صلاحیت‌شان تایید شده یکی از وجوه اغلب این دیکتاتوری‌های جدید است. ولی حکایت همچنان باقی است. این فقط نیمه‌ای از واقعیت است. “دیکتاتوری انتخاباتی” دینامیزم‌ها وتضادهای درونی خودش را دارد. انتخابات بیشتر از یک دستکش مخملی روی مشت آهنین حکومت است. انتخابات هرگز تحت کنترل کامل حکومت‌ها نیست و اغلب از محدوده‌ای که رژیم تعیین کرده فراتر می‌روند. حکومت‌های دیکتاتوری جدید دارای شکاف‌های عمیقی هستند. حتی رژیم‌های نظامی فاقد یکپارچگی کامل هستند. علی‌رغم اراده حکومت کمپین‌های انتخاباتی بیانگر صدای مردم و خواسته‌های آن‌ها و فشار از پایین به بدنه حکومت هستند و این فشار شکاف‌های حکومت را عمیق‌تر می‌کند.
دیکتاتورها امروز مجبورند که هم انتخابات را برگزار کنند و همه نتیجه انتخابات را بدزند. آن‌ها در حرف باید به اراده مردم تن بدهند، ولی در عمل روی آن پا بگذارند. باید در عصر جهانی شدن ارتباطات تلاش کنند جوان‌های‌شان را از بقیه دنیا منزوی کنند. باید منکر سرکوب شوند در همان‌حال دارند سرکوب می‌کنند. واقعا آسان نیست که در سال ۲۰۱۳ دیکتاتور باشی. بیشترشان در حال خوردن قرص ضدافسردگی هستند. فعالان جنبش دموکراسی دنیا از طیف وسیعی از متدهای مبارزه بی‌خشونت استفاده می‌کنند و معمولا شرکت و درگیری آن‌ها در انتخابات محدود و غیرمنصفانه به تعمیق شکاف در طبقه حاکم منجر می‌شود. چند درس مهم از تجربه‌های اخیر جنبش دموکراسی دنیا از روسیه تا آفریقا و آمریکای لاتین برای جنبش فعالان جنبش دموکراسی ایران ارزش یادآوری دارند. اول استفاده از مبارزه بی خشونت هست. من درباره اهمیت مبارزه بی خشونت استراتژیک در ایران نزدیک به دو دهه مطلب نوشته ام و با اطمینان خاطر می گویم که فعالان ما نمی توانند مطالعاتی را که اخیرا درباره پیروزی این جنبش ها شده نادیده بگیرند. در کتاب «نمودار آموزشی دیکتاتور» نوشته دابسون یک فعال دموکراسی ونزوئلایی می گوید: اگر قرار است با مایک تایسون مبارزه کنید نمی توانید با او وارد رینگ مشت زنی بشوید. ولو اینکه او آدم کاملا دیوانه ای باشد، او در رینگ شما را خواهد کشت. اما اگر او را برای یک دست بازی شطرنج به چالش بکشید آنوقت ممکن است شانس خوبی برای برد داشته باشید. اینجا من میخواهم اضافه کنم که مشکل اصلی ما نداشتن یک استراتژی میان مدت و دراز مدت بوده است. ما با گوریل سپاه شطرنج بازی کردیم و بردیم. اما بعد با یک گوریل عصبانی می بایست روبرو می شدیم که صفحه و مهره ها را شکست و به ما حمله کرد.
این مطلب ما را به درس دوم مهم می رساند که جنبش دموکراسی موفقیت آمیز لازمه اش داشتن برنامه جنبش، آمادگی و یک استراتژی روشن هست برای پیش بینی حملات رژیم و مانور دادن دور سرکوب غیر منتظره بودن، غیر قابل پیش بینی و خودجوش بودن فقط باعث کشته شدن می شود. کافی نیست که با گوریل شطرنج بازی کنیم. باید پیش بینی کنید که وقتی گوریل را کیش مات می کنید قرار است چه اتفاقی بیافتد. درس سوم استفاده از دینامیزم انتخابات غیرآزاد برای تعمیق شکاف های درون رژیم است. سلاح های رژیم را باید به سوی خودش نشانه رفت. اجازه دادن به رگیم که هر کاری دلش می خواهد در انتخابات غیر آزاد بکند فقط یک فرصت از دست رفته است. اغلب فعالان، به ذکر این که انتخابات آزاد نیست بسنده می کنند یا اینکه از تحریم صحبت میکنند. تحریم اینگونه انتخابات در کشورهای مشابه برای اپوزیسیون نتیجه مثبتی نداشته است. در انتخابات دو دهه اخیر در ایران هر بار شاهد بوده ایم که چگونه انتخابات هر بار باعث شکاف هایی بیشتر در درون رژیم شده اند. هدف این فرصت های انتخاباتی باید جلب بیشتر سیستم سپاه و خانواده آنها به جنبش باشد. فراموش نکنیم که نظامیان چه در سپاه ایران و چه در کشورهایی نظیر نپال، تایلند و آرژانتین هرگز یکدست نبوده اند و انتخابات محدود و کنترل شده در کشورهایی که نظامیان نقش های سیاسی عمده ایفا می کنند هرگز در دراز مدت به سود آنها نبوده است.
درس چهارم این است که جنبش های دموکراسی که رهبری غیر مرکزی و پخش داشته اند امکان بیشتری دارند که در برابر سرکوب مقاومت کنند و ظرفیت سرکوب حکومت نمی تواند سازمان یا فرد خاصی را هدف قرار دهد. زندانی کردن یک نفر یا کشتن او باعث بر هم زدن پیشرفت جنبش نمی شود. جنبش های غیرمرکزی دموکرات ترند و رهبری ناهمگون خود را پاسخگو نگه می دارند. نداشتن ایدئولوژی واحد به قابلیت گروه برای کار به سوی هدف مشترک کمک می کند و ظرفیت آن ها را در انعطاف پذیر بودن و حرکت افقی اطالعات بالا می برد. اما جنبش های بدون مرکزیت معمولا نقطه شعفشان هماهنگی و تبادل اطلاعات است. یک چتر سازمانی که گروه های محلی جنبش را هماهنگ می کند و منابع و قدرت چالشگری آن ها را افزایش می دهد کلید پیروزی است. جنبش سبز ما به اندازه کافی عدم تمرکز داشت اما با نداشتن هماهنگی و چتر سازمانی موثر برای تبادل اطالعات از عمیق تر شدن و بسیج موثر باز ماند. درس پنجم این است که جبنش های بی خشونت طیف وسیعی از عملیات را با متدهای متفاوت مبارزه به کار می گیرند. این چندگونی متدها باعث بوجود آوردن تاکتیک های خلاق و جدید می شود و قدرت مفاومت جنبش را بالا می برد. ما نمونه روشن تاریخی این درس را در ایران داشته ایم. اولین شورش بزرگ دانشجویی علیه رژیم بیش از ده سال پیش فقط چند ساعت طول کشید. اما چهار سال بعد به اشغال خیابان ها کشید و سرکوبش بیش از دو روز به طول انجامید. باز چند سال بعد و بعد از انتخابات ۲۰۰۹ سرکوب جنبش به وسیله سپاه و نیروهای شبه نظامی چند هفته طول کشید تا آن‌ها کنترل کامل خیابان‌ها به دست رژیم افتاد. بعضی از شما ممکن است به آینده نزدیک امیدوار نباشید. بعضی از فعالان ما ممکن است که امیدهای خود را بعد از سرکوب چهار سال پیش از دست داده باشند، خسته، کتک خورده، زخمی و کم روحیه باشند. بعضی بعد از سرکوب جنبش سبز به تبعید آمده اند. اما نمودار جنبش دموکراسی ایران به ما با روشنی تعجب آوری می گوید که جنبش جوان دموکراسی ایران دارد تجربه کسب می کند، نیرومندتر و چند بعدی تر می شود. جنبش در ۲۰۰۹ از سالهای ۹۰ نیرومندتر و مقاوم تر بود و در ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ از ۲۰۰۹ نیرومندتر نیز خواهد بود.
این که بگوییم انتخابات در ایران دموکراتیک نیست توضیح واضحات است. اما این که اعتقاد داشته باشیم که به خاطر انتخابات محدود، جنبش نباید استراتژی انتخاباتی داشته باشد نادرست است. انتخابات آزاد لزوما به دموکراسی نمی انجامد مانند نمونه روسیه و پوتین نشان داد که به انتخابات آزاد می تواند دیکتاتوری جدیدی را حاکم کند ـ انتخابات غیر آزاد نیز می تواند باعث گذار به دموکراسی بشود و تاثیر معکوس داشته باشد. انتخابات محدود و غیر منصفانه در آرژانتین به دموکراسی در تایلند به رفورم و تیمور شرقی به استقلال انجامید انتخابات مشابه در ایران ولو با پیروزی قالیباف یا محسن رضایی می تواند شکاف های درون رژیم را عمیق تر کند. همین حالا شکاف جدی بین بسیج و دفتر رهبری از یک طرف و سپاه از سوی دیگر مشاهده می کنیم. ما میدانیم که چه می خواهیم ـ ما دموکراسی و احترام به حقوق بشر می خواهیم. ما حقوق مساوی برای زنان می خواهیم. ما خواهان حمایت از حقوق اقلیت های مذهبی و نژادی، ملی و قومی هستیم. ما خواهان پایان دادن به مجازات اعدام و شکنجه شهروندانمان در زندان های کشور هستیم، و مهم تر از همه ما خواهان صلح و رفاه برای همه مردممان هستیم. اما این خواسته ها استراتژی لازم دارند و سازمان های غیر مرکزی که این استراتژی را به پیروزی برساند. با درگیر شدن فعال در انتخابات غیر منصفانه و غیر آزاد و با بسیح مردم این جنبش می تواند و باید مقاوم ترین و پیچیده ترین دیکتاتوری خاورمیانه را شکست دهد.

فایل صوتی/حسن شریعتمداری _انتخابات آزاد، مبارزه‌ای قانونی

$
0
0

سایت کنفرانس :جای خوشبختی‌ست که در پارلمان یک کشور آزاد صحبت می کنیم و نمی ترسیم که بعد از صحبت عواقبی در انتظار خودمان و خانواده مان باشد. امیدواریم روزی در ایران با کمال امنیت صحبت کنیم. نعمتی است که تا در کشورهای امن نباشیم قدرش را نمی دانیم.
انتخابات پیش رو مرحله بزرگی از آن که تایید یا رد صلاحیت کاندیداهاست انجام شد و در حقیقت امیدهایی که ملت ایران در ناامیدی به کسانی بسته بودند که شاید مقداری زندگی شان را بهبود بخشد ناامید شد. البته مهندسی انتخابات و تقلب در آن سابقه‌ای به عمر جمهوری اسلامی دارد. در اولین رفراندوم جمهوری اسلامی در آغاز حکومت و در زمان خمینی، در تلویزیون ملی، نامه‌ و نوشته‌ای بنام پدر من، شریعتمداری با مضمون شرکت در انتخابات جعل شد و از قول او درست برعکس خواسته‌اش یعنی مبارزه با ولایت فقیه را اعلام کردند. خاطره ای نقل می کنم تا شما بیشتر با روحیه و عملکرد ایشان آشنا شوید. آقای اشراقی به سراغ پدرم آمده بود و گفت: «شما اطلاعیه‌ای منتشر کرده‌اید که تا اصل ولایت فقیه و اصول مربوط به آن اصلاح نشود در انتخابات شرکت نخواهید کرد، مخالفت شما اشکالی ندارد اما بنویسید اگر اصول مربوط به ولایت اصلاح شود شرکت خواهید کرد». پدرم پرسید چه فرقی دارد؟ آقای اشراقی پاسخ داد: «برای ما همان لفظ شرکت خواهم کرد مهم است، ما همان را بزرگ کرده و در تلویزیون اعلام می‌کنیم.» زمانی‌که هاشم صباغیان نتیجه رفراندوم را به من گفت، خواست تا در انتخابات آینده مجلس شرکت کنم، به او گفتم شما تقلب می‌کنید، پاسخ داد که ما فرهنگ آن را نداریم. آن زمان آقای صدر وزیر کشور بود و من معاونش، زمان انتخابات در حالیکه از طرف بیت فشار زیادی بر ما بود، قرار شد برگه ها را بشماریم، صد برگه را شمردیم و با ضرب و تقسیم نتیجه را اعلام کردیم.

 

سوء استفاده از انتخابات در جمهوری اسلامی نهادینه است. از اولین انتخابات تا آخرین انتخابات مهندسی در انتخابات، دستبرد به آرا و تعویض کاندیداها سابقه دارد و معتقدان به انتخابات هم با ساز و کار انتخابات آشنایی ندارند. اما آنچه تازه است و امروز به عنوان نقطه عطف مطرح می‌شود این است که در حقیقت انقلاب رد صلاحیت شد چرا که اگر یکی از بانیان انقلاب هاشمی و ستون‌هایش نسل اول خاتمی بدانیم. همگی کنار گذاشته شده‌اند و احتمالا در چند ماه آینده انقلاب به دو قسمت تقسیم می‌شود. آنهایی که یا به خامنه‌ای معتقدند یا آن‌که تظاهر به اعتقاد می‌کنند مانند خانواده هاشمی، خاتمی و اصلاح‌طلبان و دیگری هم نسل دوم سومی که دور آقای خامنه‌ای را گرفته‌اند؛ می‌خورند و می‌برند. از آن‌جایی که گردش قدرت در جمهوری اسلامی به مانند گذشته که انتخابات رقابتی بین خودی‌ها دیگر قابلیت عملیاتی ندارد، دلیل اصلی تقسیم قدرت است. در مدل قبلی گردش قدرت فضا برای نخبگان مهیا می‌شد و از طریق انتخابات، با نظام بیعت صورت می‌گرفت.

 

این انتخابات درست نقطه‌ایست که بی‌قابلیتی نظام را نشان می‌دهد. مخالفانی که یا باید شورش خیابانی، انقلاب و اعتراضات مسلحانه را انتخاب کنند که برای آن همکار سیاسی و اجتماعی هم پیدا نمی‌کنند یا تنها راه باقی مانده انتخابات آزاد خواهد بود که استاندارد جهانی است. مخالفان نظام نباید ایده‌آلیست باشند بلکه باید عمل‌گرا باشند. این استراتژی درست است که ما را از نظام دیکتاتوری به دموکراسی می‌برد. تنها شانس بازگشت این مخالفان به جامعه همین است که با کمی تحول اتفاق خواهد افتاد. این مدل که در بیش از ۱۲۰ کشور دنیا برای گذار به دموکراسی استفاده شده، ارزش دارد که انتخاب شود. باید بررسی شود که معنای چنین استراتژی چیست؟ معنایش این است که امروز نظام در حوزه بحران است و روز به روز بیشتر در این بحران غرق می‌شود و اگر به همین گونه ادامه پیدا کند به فروپاشی اجتماعی علاوه بر فروپاشی نظام منتهی می‌شود. آن‌هایی که باهوش‌ترند و کم‌تر آلوده شده‌اند و هنوز محبوبیت اجتماعی دارند تونلی بنام صندوق رای به سمت جامعه‌ای دموکراتیک پیدا کنند.

 

انتخابات آزاد و منصفانه مبارزه‌ای قانونی با استانداردهای حاکم است. ایران معاهده‌های گوناگونی را امضا کرده است. آخرین آن‌ها در سال ۱۹۹۴ زمان ناطق نوری بود. ایران کنوانسیون بین‌املل پاریس را امضا کرد و در مجلس هم به تصویب رسید. این کنوانسیون استانداردهای بین‌الملی قابل قبولی دارد. امضای هر قرارداد، تداوم و اجرایی بودنش آن را در ردیف قانون اساسی قرار می‌دهد. موارد تعارض یک قرارداد بین‌المللی در هر دادگاهی در دنیا ارائه شود به قوانین داخلی ارجحیت دارد. ما به اصلاح‌طلب‌ها می‌گوییم به جای رفرنس دادن به قانون اساسی پر از اشکال است، به این قراردادها که به امضای ایران رسیده رفرنس دهند. یک فعال میدانی که تفاوت اتهام براندازی را با اتهام شرکت در انتخابات آزاد می‌داند. شرکت پایه‌های اپوزیسیون در انتخابات آزاد، شرکت در عملیاتی کردن استانداردهای بین‌المللی‌ست که ایران امضا کرده است. انتخابات آزاد ایده‌ئولوژیک نیست، بالا و پائین و رئیس و مرئوس ندارد. همه تلاش می‌کنیم تا انتخابات آزاد داشته باشیم. یو‌دی‌آی نه حزب سیاسی است و نه آلترناتیو قدرت بلکه ما کمک می‌کنیم تا همه زیر چتر انتخابات آزاد، متحد شویم. ما دانش‌مان را در اختیار قرار می‌دهیم تا به یک پروژه ملی بزرگ که زمینه اجرایی کردن آن در همه زمینه‌ها وجود دارد برسیم.

فایل صوتی/مسائل اتنیکی در ایران؛ آینده را با هم خواهیم ساخت

$
0
0

 

 سایت کنفرانس : پنل چهارم و نخستین پنل از روز دوم کنفرانس استکهلم به بررسی مسائل اتنیکی در ایران اختصاص داشت. در این پنل که به مدیریت حسن شریعتمداری برگزار شد؛ ناصر بلیده‌ای، کاوه آهنگری، ماشاءالله سلیمی و حسین باقرزاده سخنرانی کردند. حسن شریعتمداری این میزگرد را به شکل پرسش و پاسخ اداره کرد.

شریعتمداری در صحبت‌های خود گفت‌: «وظیفه ما و اتحاد برای دموکراسی این است که مسایل مربوط به اتنیک‌ها را به بحث بگذارد. این بحث برای آن است که ارزش‌هایی به جامعه منتقل شود که براساس آن ارزش‌ها بتوانیم آینده را با هم بسازیم».

 

وی افزود: «در کشور ما گسل‌های فراوانی وجود دارد، حداقل ۵ یا ۶ گسل بسیار عمیق. یکی از مهم‌ترین این گسل‌ها، گسل مرکز و حاشیه است. به این معنا که حکومت‌های اقتدارگرا و تمرکزطلب، چه از لحاظ کانسپت، چه از لحاظ اجرایی و چه از لحاظ حفظ حقوق شهروندان، نظامی مطابق تمایل خود برای اعمال اقتدار از مرکز می‌سازد. قاعدتا این شکل از حکومت، نمی‌تواند حقوق شهروندان را رعایت کند یا آن‌که ساختارهای دموکراتیک داشته باشد. بر این اساس چنین حکومتی در نظم سیاسی قابلیت تداوم را ندارد. ما باید گسل مرکز ـ حاشیه را به حداقل رسانده و یا رفع کنیم. البته فراموش نکنیم که گسل مرکز ـ حاشیه لزوما به معنای مسایل اتنیک‌ها نیست، بندرعباس هم منطقه محرومی است. مسایل اتنیک‌ها و ادیان مختلف در ایران، از جمله موارد اصلی در گسل مرکز ـ حاشیه هستند».

 

شریعتمداری گفت: «برای حل این موضوع نیاز است که بحث و دیالوگ با هم داشته باشیم. وظیفه اتحاد برای دموکراسی همین است که به فعالان دو طرف این گسل، تریبونی بدهد تا با یکدیگر دیالوگ داشته باشند. وظیفه اتحاد برای دموکراسی موضع‌گیری له یا علیه دو طرف نیست، بلکه ما فضای لازم برای دیالوگ را در اختیار دو طرف قرار می‌دهیم».

 

IMG_7086

 

پس از آن، کاوه آهنگری در پاسخ به این سوال که «در آینده ایران چگونه می توانید با کسانی که آرای شما را قبول ندارند، گفتگو کنید؟»، گفت: «یکی از بحث های مکتوب ما که به صورت سیاست رسمی حزب دموکرات است بر همین اساس تعریف می‌شود: ما به دموکراسی اکثریت و اقلیت معتقد نیستیم. در کشوری متکثر این نوع از دموکراسی محلی از اعراب ندارد بلکه دموکراسی اشتراکی و توافقی مهم شمرده می شود. حزب دموکرات کردستان و من در این جهت تلاش نمی کنیم که نظر مخالف را هم رنگ خود کنیم بلکه بیشتر باید به یک توافق بر یک سیستم سیاسی و اجتماعی برسیم. فدرالیسم بازتاب همین مساله است. در واقع نیازی نیست که بلوچ و دیگران مثل من زندگی کنند. آن ها در جایگاه خودشان باید باشند و ما می توانیم بر سر یک سری اصول برای اینده ایران به توافق برسیم. یعنی وارد یک نظام سکولار فدرال دموکرات شویم که حق کسی ضایع نشود».
آهنگری در پاسخ به سوال دوم شریعتمداری «آیا آن چه مطلوب شماست در یکی از کشورهای خارجی برقرار شده است؟»، گفت:‌ «چنین مدلی در دنیا وجود ندارد. ما در جهان یک ایران بیشتر نداریم و مدل سیاسی ایران آینده نیز باید منطبق با فرهنگ، اجتماع و تاریخ خود ایران باشد. در کلی ترین حالت شاید بتوان به سوئیس، کانادا و بلژیک اشاره کرد که مسائل اتنیکی در آن ها عمده است. بلژیک با ده میلیون جمعیت ۳ نوع زبان دارد. این نهادینه کردن سیستم و سیستم گرایی در جامعه است که همه باید پایبند به آن باشند. من معتقد به تز یا باور همگانی که «حق دادنی است و نه گرفتنی» نیستم چرا که حق نه دادنی است و نه گرفتنی. توافق و اشتراک برای من از همه چیز مهم‌تر است».

 

IMG_7068

 

ناصر بلده ای اما در پاسخ به این سوال که «توافق و اشتراکی که آقای آهنگری می گویند چیست و بر سر چه عواملی باید اتفاق بیافتد؟»،‌گفت: «من با نظرات آقای آهنگری موافقم. ایران یک کشور مذهبی است و اکثر نیروهای دموکراتیک نیز بر سر باور این مساله توافق دارند که حاکمیت باید بر اساس مردم باشد. برای حل چند ملیتی بودن ایران باید به فدرالیسم برسیم که طرف یک گروه فرهنگی و زبان گرفته نشود. در یک حکومت فدرال باید برابری شهروندی وجود داشته باشد. در مورد بلوچستان به طور مثال چاره ای جز برابری ملت ها وجود ندارد. در نیروهای اپوزیسیون هم شکل متحد کننده به وجود نیامده است. باید به این اندیشید که ایران باید یک کشور متحد باقی بماند در نتیجه باید برنامه‌ای ارائه شود که حقوق همه ما محترم شناخته شود. امروز خیلی از گروه‌ها مساله فدرالیسم را قبول دارند و سوءتفاهم‌ها هم باید به شکل دموکراتیک حل شود».

 

IMG_7032

 

پس از آن، حسین باقرزاده در سخنان خود گفت: «من به عنوان یک ایرانی فارسی زبان در این جمع، احساس حقارت می کنم. به این معنا که من از زبان‌های ایرانی، تنها یک زبان را می دانم و با آن صحبت می‌کنم، اما دوستان دیگر حداقل به دو زبان آشنا هستند. این دوستان می‌توانند با بخش بزرگتری از جامعه ایران دیالوگ برقرار کنند. اگر ایرانی بودن را یک صفت بدانیم و از “ایرانی‌تر” بودن سخن بگوییم، از مشخصات این مساله، آن است که بتوان با ایرانی‌های بیشتری دیالوگ برقرار کنیم».

 

وی افزود: «من به مساله سیاست از دید حقوق بشر نگاه می کنم و حقوق بشر را به عنوان مبنای عمل سیاسی قرار می دهم. در بحث مربوط به خاک یا انسان، انسان را محور قرار می‌دهم و خاک را فرع بر آن می‌شناسم. به این ترتیب من با تز “چو ایران مباشد تن من مباد” رابطه ای ندارم. من فکر می‌کنم ایران به خاطر ایرانی‌ها ارزش دارد. اگر ما محور و مبنای ارزشی را انسان قرار دهیم و انسان را مبنای ارزشیابی قرار دهیم، خاک را می توان براساس انسان ارزیابی و قربانی کرد».

 

باقرزاده گفت: «عنوان بحث امروز ما “آینده را با هم می‌سازیم” است. این عبارت سه تعبیر مهم دارد: اول آینده است، یعنی نگاه ما باید به آینده باشد. گذشته هم مهم است، اما تنها برای این‌که از آن درس بگیریم. باید توجه کنیم که در گذشته مسائل زیادی اتفاق افتاده است. برخی دوست دارند گذشته را ملاک قرار دهند و براساس آن برای آینده تصمیم‌گیری کنند. گذشته‌ها گذشته وآیندگان ما هستند که باید روی این خاک زندگی کنند. ما نباید به گذشته‌ها توجه زیادی کنیم. آیندگان ما نباید تقاص گذشتگان ما را بپردازند. دوم این که باید “با هم” بسازیم. شرط لازم و اولیه آن است که آگاهانه و با اختیار این کار را انجام دهیم. تنها جوامع انسانی که حقوق برابر دارند، می توانند با هم کار کنند. ما در جامعه ای باید این کار را انجام دهیم که برابری انسانی به لحاظ حقوق شهروندی و حقوق بشر فراهم باشد. این تنها شرط لازم برای کار کردن با هم است. باید “بسازیم”. چه شکل جامعه ای را باید بسازیم؟ چه نوع ساختی را می خواهیم بسازیم؟ هرکس می‌تواند ساخت مورد نظر خود را پیشنهاد دهد، ولی انتظار نداشته باشیم همه سخنان ما را بپذیرند. در نهایت ما نیستیم که تصمیم گیرنده شکل و ساخت آینده ایران هستیم. این مردم ایران خواهند بود که تصمیم می‌گیرند و مجلس موسسان است که طرح‌ها برای آینده ایران در آن پیشنهاد می شود. بنابراین ما در باره ساخت‌های آینده ایران می توان هر طرحی را پیشنهاد کرد، چون می خواهیم دیالوگ کنیم، فهم کنیم، و دلایل یکدیگر را بشنویم».

 

IMG_7189

 

پس از آن، ماشاءالله سلیمی سخنرانی کرده و گفت: «حرفهایی که من امروز اینجا بیان می‌کنم، شخصی است، نه از طرف آذربایجان است و نه از طرف یو‌دی‌آی. در سال‌های اخیر رابطه میان جریان‌ها و کانون‌های سیاسی با جریان‌های سراسری قطع شده است. تلاش یودی‌آی بر این است که بین جریان‌های سراسری پیوند ایجاد کند تا اگر قرار بر این است که ایران را بسازیم، همه ساکنان آن مناطق در ساختن آن مشارکت داشته باشند. مسائل آموزشی، فرهنگی و حتی زیر ساخت‌های اقتصادی بسیار مهم است. به ساختار سیاسی نگاه کنید، چند وزیر آذربایجانی در سیستم وجود دارد؟ اگر هم کسی هست، حتی یک بار از ساخت یک مدرسه ابتدائی در آذربایجان صحبت نکرده است».

 

وی افزود: «میگوییم ایران مال همه ایرانیان است اما وقتی رادیو را باز می کنیم، موسیقی اصیل ایرانی به همین عنوان معرفی میشود اما موسیقی کردی، آذربایجانی و … محلی خوانده می‌شود. اگر ایران از آن همه است پس بگویید موسیقی ایرانی در گویش فارسی، کردی و … شما عملا با این کار میگویید که دیگران ایرانی نیستند. امروز همه نیروهای سراسری به حقوق فرهنگی و اجتماعی اقوام و ملیت های مختلف ایرانی معتقدند اما آیا بدون داشتن یک مدل معین برای آموزش زبان و روش این ازادی ها، فقط قبول این ارزش کافی است؟ یا باید به ساختارهایی برای آموزش و ایجاد شغل و … رسیده و سر ساختارها موافقت کنیم؟».

 

سلیمی گفت: «ما باید سیاستی را پیش ببریم که وقتی می‌گوییم ایران از آن همه است در محتوا هم آن را ثابت کنیم. در مورد مدل اداره جامعه یا ساختار رسیدن به مطالبات، راه‌حل‌های مختلفی داریم. از نظر من سیستم فدرالیسم منطقه‌ای که متفاوت از فدرالیسم قومی است، باید مطرح شود. در شرایط کنونی باید میانگین خواسته‌ها در نظر گرفته شود که در آن در مقاطع مختلف تحصیلی امکان تدریس زبان‌های مادری وجود داشته باشد و بعدتر در رشته‌های عالی‌تر افراد بتوانند حق انتخاب داشته باشند که در زبان مادری خود ادامه تحصیل دهند. در بخش‌های اداری و نهادها نیز انتخاب وجود داشته باشد که ربطی به ملیت نداشته باشد و هر کس که ساکن هر منطقه‌ایست بتواند خود را به رای بگذارد نه آن که از مرکز استاندار و فرماندار تعیین شود».

 

سلیمی در پاسخ به این سوال که «اغلب نیروهای سیاسی امروز ایران با عدم تمرکز موافقند. آیا این توافق یک ساختار و شکل معین سیاسی هم باید داشته باشد»،‌گفت: «من عدم تمرکز را نوعی کلی‌گویی می‌دانم. تا شکل و ساختار و محتوای این عدم تمرکز مشخص نشود، موضوع صرفا برای ساکت کردن دیگران مطرح می شود. سوال اصلی این است که چرا ترس از فدرالیسم وجود دارد؟ اگر ما با اصل این موضوع موافق هستیم و می‌خواهیم خانه‌ای بسازیم، مشکل مالی و مشکلات بعدی آن قابل حل خواهد بود».

فایل صوتی/ وقتی می‌گوییم ایران از آن همه است در محتوا هم ..

$
0
0

 سایت کنفرانس :ماشاءالله سلیمی سخنرانی کرده و گفت: «حرفهایی که من امروز اینجا بیان می‌کنم، شخصی است، نه از طرف آذربایجان است و نه از طرف یو‌دی‌آی. در سال‌های اخیر رابطه میان جریان‌ها و کانون‌های سیاسی با جریان‌های سراسری قطع شده است. تلاش یودی‌آی بر این است که بین جریان‌های سراسری پیوند ایجاد کند تا اگر قرار بر این است که ایران را بسازیم، همه ساکنان آن مناطق در ساختن آن مشارکت داشته باشند. مسائل آموزشی، فرهنگی و حتی زیر ساخت‌های اقتصادی بسیار مهم است. به ساختار سیاسی نگاه کنید، چند وزیر آذربایجانی در سیستم وجود دارد؟ اگر هم کسی هست، حتی یک بار از ساخت یک مدرسه ابتدائی در آذربایجان صحبت نکرده است».

 

وی افزود: «میگوییم ایران مال همه ایرانیان است اما وقتی رادیو را باز می کنیم، موسیقی اصیل ایرانی به همین عنوان معرفی میشود اما موسیقی کردی، آذربایجانی و … محلی خوانده می‌شود. اگر ایران از آن همه است پس بگویید موسیقی ایرانی در گویش فارسی، کردی و … شما عملا با این کار میگویید که دیگران ایرانی نیستند. امروز همه نیروهای سراسری به حقوق فرهنگی و اجتماعی اقوام و ملیت های مختلف ایرانی معتقدند اما آیا بدون داشتن یک مدل معین برای آموزش زبان و روش این ازادی ها، فقط قبول این ارزش کافی است؟ یا باید به ساختارهایی برای آموزش و ایجاد شغل و … رسیده و سر ساختارها موافقت کنیم؟».

 

سلیمی گفت: «ما باید سیاستی را پیش ببریم که وقتی می‌گوییم ایران از آن همه است در محتوا هم آن را ثابت کنیم. در مورد مدل اداره جامعه یا ساختار رسیدن به مطالبات، راه‌حل‌های مختلفی داریم. از نظر من سیستم فدرالیسم منطقه‌ای که متفاوت از فدرالیسم قومی است، باید مطرح شود. در شرایط کنونی باید میانگین خواسته‌ها در نظر گرفته شود که در آن در مقاطع مختلف تحصیلی امکان تدریس زبان‌های مادری وجود داشته باشد و بعدتر در رشته‌های عالی‌تر افراد بتوانند حق انتخاب داشته باشند که در زبان مادری خود ادامه تحصیل دهند. در بخش‌های اداری و نهادها نیز انتخاب وجود داشته باشد که ربطی به ملیت نداشته باشد و هر کس که ساکن هر منطقه‌ایست بتواند خود را به رای بگذارد نه آن که از مرکز استاندار و فرماندار تعیین شود».

 

سلیمی در پاسخ به این سوال که «اغلب نیروهای سیاسی امروز ایران با عدم تمرکز موافقند. آیا این توافق یک ساختار و شکل معین سیاسی هم باید داشته باشد»،‌گفت: «من عدم تمرکز را نوعی کلی‌گویی می‌دانم. تا شکل و ساختار و محتوای این عدم تمرکز مشخص نشود، موضوع صرفا برای ساکت کردن دیگران مطرح می شود. سوال اصلی این است که چرا ترس از فدرالیسم وجود دارد؟ اگر ما با اصل این موضوع موافق هستیم و می‌خواهیم خانه‌ای بسازیم، مشکل مالی و مشکلات بعدی آن قابل حل خواهد بود».

کنفرانس استکهلم، آغازی کج برای سرانجامی نافرجام

$
0
0

در هفته ای که پلیس شهر استکهلم، بنا به گزارش رادیو بین المللی سوئد، از نیروهای پلیس شهرهای دیگر از جمله یوتبوری و مالمو برای فرونشاندن اعتراضات و آشوب های خیابانی عمدتا مهاجرین و پناهندگان تقاضای نیروهای کمکی کرده بود، حدود شصت و پنجفعال ایرانی بعد از کنفرانس های استکهلم ١، بروکسل و پراگ در سالن ساختمان جنبی پارلمان سوئد جمع شدند تا به گفته میزبان اصلی این گردهمایی یعنی آقای کارل فردریک مالم عضو حزب محافظه کار و  دست راستی لیبرال مردم سوئد (Folkpartiet liberalern) خود را برای احراز قدرت در ایران منسجم و آماده کنند. آقای فردریک مالم که حزبش در ائتلاف دولت سوئد حضور دارد شدیدا مدافع تشدید تحریم ها بر علیه ایران و بر روی میز بودن "گزینه های مختلف"می باشد. وی در سخنرانیافتتاحیه خود گفت: "وقتی درباره کنفرانس‌ها و سمینارها صحبت می‌کنیم، مردم می‌گویند که یک کنفرانس دیگر، یک سمینار دیگر و از این کنفرانس ها چیزی در نمی‌آید. اما وقتی روز تغییر فرا می‌رسد، نیروهای دموکراسی‌ خواه باید برای آن آماده باشند. نشست فعلی، یک کنفرانس و سمینار مانند بقیه نیست. کنفرانس مهمی است برای پل زدن میان نیروهای مختلف دموکرات. برای این است که این نیروها را برای "تغییری"که در طی چند سال آینده احتمالا رخ خواهد آماده کند" ( این ترجمه دقیق سخنان فردریک مالمکه به انگلیسی صحبت می کرد می باشد و بازگردان مترجم رسمی جلسه که در برخی از سایت ها منتشر شده است،  ترجمه دقیق بیانات ایشان نیست). وی در ضمن از شهریار آهیبعنوان برگزار کننده این کنفرانس تشکر کرد.

 حقیقت این است که برگزار کنندگان این کنفرانس از جمله شهریار آهی مدت های مدیدی است که با شخصیت های سیاسی سوئد از جمله فردریک مالمجهت تبئین اهداف پروژه "اتحاد برای دمکراسی در ایران"گفتگو و مذاکره داشته اند. طبیعتا آقای مالم نمی تواند بدون آگاهی از اهداف دست اندرکاران این پروژه، هدف این مجموعه کنفرانس ها را "آماده کردن بخشی از اپوزیسیون"برای روزی که تغییر فرا می رسد، توصیف کند (دقیقه ١٤ ویدئوی سخنرانی). از منظر بسیاری از ایرانیان، این یعنی پروژه  "کرزای پروری"و یا "چلبی سازی"به زبان دیپلماتیک و عرف سیاسی می باشد. بر خلاف ادعاهای قبلی برگزار کنندگان، بندهای ٣ و ٦  سند راهبردی (بخش درک ما از انتخابات آزاد و منصفانه) پیشنهاد تشکیل یک مرکز و یا شورای (بخوان رهبری) تحت عنوان "شورای پیشبرد"و زیر هسته های پشتیبانی در نقاط مختلف جهان را ارائه می دهد.  این در حالی است که دست اندرکاران این پروژه در ابتدای کار یعنی بلافاصله بعد از نشست مخفی و غیر علنی خود در مرکز اولاف پالمه شدیدا به مخالفان و منتقدان خود حمله کردند و مدعی شدند هدف از نشست استکهلم فقط گفتمان بین نحله های مختلف سیاسی می باشد و ایجاد "رهبری"و یا آلترناتیو سیاسی را در دستور کار خود ندارند. هدف بیان شده اولیه "بحث و گفتمان"بعدا به "فرایند گفتمان انتخابات آزاد"تبدیل شد. و اینک صحبت از "انتخابات آزاد"بمثابه ارائه طریق به آمریکا بنا به گفته آقای جواد خادم؛ و "پروژه فشار"بر استبداد و نه نفی کامل آن بنا به گفته آقای شهریار آهی می شود (فایل صوتی ـ دقیقه ١٤). علیرغم پشنهاد واضح برای تشکیل یک مرکز و یا شورا در سند راهبردی، شهریار آهی در مصاحبهدو روز پیش خود تاکید می کند که ما به دنبال تشکیل یک "مرکز"و یا "کانون"محوری نیستیم. بیانیه پایانینشست امروز نیز تاکید بر "انتخابات آزاد"و وادار کردن نظام به عقب نشینی و واگذاری قدرت به منتخبان مردم می کند.

 شهریار آهی دیروز (شنبه) در افتتاح کنفرانس استکهلم ٢ مدعی شدکه "امروز شاهد این هستیم که سوئدی‌ها دلشان برای این میسوزد که در (ایران) و جاهای دیگر این (آزادی) و ارزشها وجود ندارد. مردم ایران شایسته همین آزادی و برابری سوئد هستند."وی سوئد را نمونه نادری از دموکراسی در جهان خواند.  البته نگارنده برای سیستم دمکراتیک سوئد احترام قائلم، و تعبیر بد نشود. اما در هفته ای که فرزندان پناهندگان و مهاجران بهمراه هزاران جوان غیر بومی که در سوئد به دنیا آمده اند، دست به شورش و قیام بر علیه "تبعیض"و "نابرابری"زده اند، شاید برای ادای مطلب متوسل به ادبیات متفاوتی می شدم؛ اگرچه بنده با شورش و خشونت غیرقانونی معترضین کاملا مخالفم. بخش های دیگر سخنان شهریار آهی که در گذشته ای نه چندان دور برای مدت طولانی مشاور رسمی رضا پهلوی بود و با پشتکار، ظرافت و هوشمندی خاص خود موفق به ایجاد ارتباطات با بخش وسیعی از اپوزیسیون، شخصیت ها و نهادهای مختلف گردید، در خور تجزیه و تحلیل می باشند. وی نزدیکترین یار زندگی سیاسی خود را کامبیز روستا از پدران چپ ایران معرفی کرد. بنده نیز در جنبش رفراندوم با مرحوم روستا و آهی فعالیت و همکاری نزدیک داشتم، اما با حذر از سوق دادن این نوشتار موجز بسوی مقوله شخصیت ها، ناگفته ها را می گزارم و می گذرم.

 گزارش های متعدد در مورد تبعیض و نابرابری در سوئد را می توانید در سایت بخش فارسی رادیو بین‌المللی  این کشور بخوانید. علاوه بر شورش های ضد تبعیضو نابرابری، تظاهرات، اعتراضات و اعتصاب غذای پناهندگاندر سوئد امری عادی و روزمره شده است. شهریار آهی که خود در سوئد زندگی می کند نمی تواند از شورش و اعتراض و اعتصابات و تظاهرات (از جمله اخراج پناهجویان ایرانی) بی خبر باشد. نگارنده برای اکثریت شرکت کنندگان فرهیخته و محترم که از کشورهای دیگر خوشبختانه با تقبل هزینه توسط حامیان مالی نامعلوم و نامشخص در این سلسله کنفرانس های زنجیره ای حضور بهم رسانده اند، احترم قائلم. اما بین دنیای این میهمانان خوشبخت در پارلمان سوئد و شوربختی و دنیای تلخ و تجربه روزمره قربانیان تبعیض، اعتصاب کنندگان و پناهجویان ( از جمله تعداد بیشماری از هموطنان) تفاوت از زمین تا آسمان است. وانگهی علیرغم خالی بودن نیمی از صندلی های خالی سالن،فقط سه نفر "خودی"از جمع صدهزار نفری ایرانیان مقیم سوئد به کنفرانس دعوت شده بودند. در سوئد فعالان سیاسی مدنی و حقوق بشری بیشماری هستند، که متاسفانه جزو حلقه "اتحاد برای دمکراسی در ایران"محسوب نمی شوند.  این عینیت انکارناپذیر با ادعای آقای شهریار آهی که در مصاحبهدو روز پیش خود با سایت ایران گلوبال می گوید "ما به دنبال اتحاد پلورالیستی و تکثرگرا بر علیه دشمن مشترک (استبداد) هستیم"همخوانی ندارد. وی تاکید می کند که اعتقاد به چند کانونی اپوزیسیون دارد و در همین راستا تلاش می کند و پروژه های مختلف چند کانونی و یا بعبارتی "پراکندگی"  را به فال نیک می گیرد. در کنفرانس های قبلی قرار بر این بود که هر شرکت کننده یک دوست و یا همکار خود را برای نشست بعدی معرفی کند تا این مجموعه همانند شرکت های هرمی رشد پیدا کند. در کنفرانس پراگ بیش از صد نفر شرکت کردند، اگرچه تا به امروز توافق و اشتراک نظر حتی بر روی یک بیانیه پایانی کوتاه و کلی وجود نداشته است. اکنون اینگونه بنظر می رسد که استکهلم ٢بجای تکثرگرایی و رشد تصاعدی، سیر نزولی داشته است. بعد از چهار کنفرانس و با توجه به اینکه ظاهرا هدف فقط گفتمان برای انتخابات آزاد است و خصوصا که هزینه سفر و هتل و مخارج شرکت کنندگان توسط برگزارکنندگان تضمین می شود، این سیر نزولی مشارکت غیر قابل توجیه و بهت آور است.

 بعقیده من از منظر فشار ما هرگز قادر نخواهیم بود میزان فشاری را که از درون و برون بر رژیم سوریه تحمیل شده است بر علیه جمهوری اسلامی مهیا کنیم.  جمهوری اسلامی تحت هیچ شرایطی (حتی به قیمت جان صد هزار نفر و نابودی سوریه) حاضر به مخاطره انداختن رژیم هم پیمان خود از طریق برگزاری انتخابات آزاد تحت نظارت نهادهای بین المللی و حضور مخالفان مسلح نیست. حال چگونه می توان با توهم پراکنی خوشبینانه و ترویج آرمانگرایی غیر عملی و به دور از واقعیت متصور شد که مسئولین جمهوری اسلامی در مورد رژیم خویش تسلیم چنین فشاری هایی  شده و  وادار به عقب نشینی و واگذاری قدرت به منتخبان مردم خواهد شد؟ بیانیه نهایی استکهلم ٢تمرکز بر راهبرد انتخابات آزاد را بعنوان فرایند برتر برای گذار به دموکراسی پیشنهاد می کند، بدون انکه به عملی بودن چنین فرایندی از منظر تاکتیکی اشاراتی داشته باشد. در بیانیه پایانیهیچگونه اشاره ای در مخالفت با افزایش تحریم ها و بخصوص مخالفت با حمله نظامی به کشور نشده است، که ممکن است قابل تامل باشد.

 نگارنده که در طی دو سال اخیر یکی از شارعان و طرفداران مقوله انتخابات آزاد بوده است، اکنون بعد از رد صلاحیت های گسترده و کودتای انتصاباتی اخیر شورای نگهبان، و تجربه سوریه و تلاش های مختلف و بعضا نامفهوم در بین اپوزیسیون برای مصادره به مطلوب گزاره انتخابات آزاد، اعتقاد به بازنگری جدی در استراتژی "گفتمان انتخابات آزاد" را دارم. زیرا همانگونه که عبدالله مهتدیدبیر کل حزب کومله در سخنرانی خود در کنفرانس استکهلم ٢ گفت "برای تغییر ما بایستی به دنبال تحول سیاسی از طریق جنبش های مدنی و اجتماعی باشیم. این جنبش ها الزاما همگی بر اساس و محور انتخابات آزاد شکل نخواهند گرفت". وانگهی کارزار انتخابات آزاد می تواند بعنوان اهرم یا پروژه فشار توسط بخش هایی از باورمندان به نظام جمهوری اسلامی برای "سهم خواهی"یا "زور کشی"سیاسی درون نظام مورد استفاده قرار گیرد و جامعه جهانی نیز از آن استقبال کند. خصوصا که در بند دوسند راهبردی (بخش درک ما از انتخابات آزاد و منصفانه) از همراهی بخش هایی از نظام با اپوزیسیون برای برگزاری انتخابات آزاد صحبت می شود . بند ٥ سند راهبردی که قرار است امروز تصویب شود (اما عجبا که در بیانیه پایانی امروز هیچگونه اشاره ای به آن نشده است) سخن از ایجاد فشار برای تحقق انتخابات آزاد می گوید. خصوصا اینکه تئوریسن های "اتحاد برای دمکراسی در ایران"از جمله محسن سازگارا عضو برجسته شورای سیاستگزاری این اتحاد علنا از مدل فروپاشی شوروی از طریق گزار درونی نظامدر مقابل "برندازی انقلابگونه"حمایت می کند. متاسفانه آغاز این حرکت بصورت غیر شفاف (بخصوص در زمینه مالی)،  پنهان کاری محفل گرایانه و "کارآموزی"در پشت درهای بسته در روزهای شنبه و یکشنبه، چهارم و پنجم فوریه سال گذشته در مرکز اولاف پالمه استکهلم رقم خورد، و معماران مخفی کار خشت اول را کج بنا نهادند. در نتیجه دیوار همچنان کج ادامه دارد. و من دلسوزانهدر مقالاتو گفتگوهایمختلف نقد کرده بودم سالی که نکوست از بهارش پیداست. یا بقول مازندرانی ها شامی که کدوست از نهارش پیداست.

 عبدالستار دوشوکی

یکشنبه ٥ خرداد ١٣٩٢

doshoki@gmail.com

نگاهی به کنفرانسِ “اتحاد برای دموکراسی در ایران”

$
0
0

 برآن نیستم که به تحلیلِ عمیق، مضمونی و ماهوی این نشست بپردازم. مایل بودم میتوانستم این نکاتی را که در اینجا مطرح میکنم حضوری درهمان کنفرانس مطرح میکردم ولی متأسفاته از سه باری که برای استفاده از حق  همان۲ دقیقه ایی هم که در پرسش و پاسخ برای مستمعین در نظر گرفته شده بود، با اینکه دست خود را سه باربالا بردم، فقط یکبار فرصت یافتم نظرم را بگویم و آنهم در مورد مسئله ایی فرعی مانند کاندیداتوری مورد نظر رهبری نظام بود که من همچنان بر نظر ارجحیت قالیباف نسبت به سایرین توسط رهبری تأکید دارم*.

قبلاً بی فایده نمی دانم که بگویم در این کنفرانس بعنوان ناظر و با هزینه شخصی و به دعوت یکی از دوستان قدیمم شرکت کرده بودم. ولی هیچیک از این نکات کمترین تأثیری در ارزیابی من از این کنفرانس نخواهد داشت.

واقعیت خارج از کشور چنین است که معمولاً کنفرانسهای برون مرزی را میتوان به سه نوع کلی تقسیم کرد:

۱ ـ کنفرانسهایی که بیشتر سوداگرانه بوده و بیشتر برای خود آوازه گری بی پایه تشکیل میشود و بهمین دلیل هم در درعمل بیشتر به کمین گذاری شبکه های اطلاعاتی رژیم و ابزار اخلال آن تبدیل میشوند.

۲ ـ کنفرانسهایی که با انگیزه های ایدئولوژیک، قومی و سیاسی فرقه ایی و حزبی تشکیل میشوند، که نمیتوان برای برگزار کنندگان آن انگیزه های تنگ نظرانه شخصی قائل شد ولی حرف تازه ایی هم در هیچ زمینه ایی هم برای کل جامعه ما برای گفتن ندارند.

۳ ـ کنفرانسهایی که تلاشهایی جدی از سوی افرادی جدی و به انگیزه های سالم  میهن پرستانه برای یافتن راه و رهایی از این لابرینت بحرانیست، که مملکت ما بدان دوچار شده  برگزار میشوند.

من کنفرانس استکهلم را در ردیف کاته گوری سوم قرار میدهم زیرا سازمانگران عمده آنرا تقریباً از نزدیک میشناسم، تردیدی  در انگیزه های میهنی آنان ندارم، تردیدی در ظرفیت درک و تجربه سیاسی آنان ندارم و تلاش آنها را هم برای کسب و کار سیاسی و یا برای  خود آوازه گری نمی دانم.

ولی علیرغم این نگاه بسیار مثبت خود به شخصیت کارگردانان این کنفرانس، کاستی هایی در آن میبینم که اگر بر طرف نشوند این تلاشها نه تنها به نتیجه ایی نمیرسند بلکه  نتیجه منفی هم میدهند.

من در این یادداشت کوتاه فقط به بیان فهرست وار این کاستیها و برخی نکات قدری بسنده میکنم:

 یک حرکت در عرضه سیاسی در کلی ترین شکل خود به دو نوع تقسیم میشود:

 ۱ـ گفتمانسازی سیاسی

 ۲ ـ نهادسازی سیاسی.

شرط نخست برای گفتمانسازی سیاسی فعالیت فرد یا افرادی با ظرفیت گفتمانسازانه برای آن هدف است و گفتمان مورد بحث باید هم از نظر مضمونی و ماهوی از انسجام درونی و منطقی، جامع و مانع بر خوردار باشد تا بتواند به همه سئولاتی که مطرح میکند، پاسخ گوید والی نمیتوان هر طرح و یا نظری را  که پیامی دارد کلاً گفتمان دانست. شرط دوم، باید بتواند راهکارهای عملی و واقعبینانه و منطقی برای انتشار خود داشته باشد تا بتواند بستر ساز  باشد. شرط سوم و شاید مهمتر اینکه اگر یک طرح مدعی یک گفتمان باشد باید بداعت داشته باشد یعنی تا بحال کسی؛ حد اقل؛ آنرا به آن صورت مطرح نکرده باشد.

در اینجا این سئوال را در برابر خود باید بگذاریم که مگر دربین ما ایرانیان هم کسی هست که رسماً مدعی طرفداری از دیکتاتوری و ضد دموکراسی باشد که ما میخواهم ایده دموکراسی را مطرح کنیم و خود را غیر مستقیم متولی آنهم بدانیم؟ همین دیروز رادیو بی بی سی در برنامه بامدادی خود گزارش داد که مجاهدین خلق با شعار “دموکراسی و سکولارییسم و ایران غیر اتمی .. ” برای لابی زنی رسمی در بین دستگاه حاکمه آمریکا ثبت نام کرده است. من فکر نمیکنم اگر از حزب کمونیست و کارگری هم سئوال شود بجز خود، نیروی دیگری را دموکراسی خواه واقعی بداند. پس در این زمینه؛ ” اتحاد برای دموکراسی در ایران” هیچ پیام تازه ایی ندارد که دیگران را به آمدن در کنار یا بدنبال خود برای آن دعوت کند. بسیاری از جریانهای بسیار پر نفوذ درون جامعه نیز خود را کمتراز برگزار کنندگان این کنفرانس دموکراسی خواه نمیدانند. تنها تفاوت آنها با شرکت کنندگان در این کنفرانس رویکردهای عملیاتی، تاکتیکی آنهاست.

پس! اگر قرار است گفتمانی ساخته شود مضمون آن نه خود دموکراسی خواهی و انتخابات آزاد که چند صد سال پیش در اروپا ساخته شد بلکه گفتمانسازی حول محور راهکارهای عملیاتی، سازمانگرانه برای تحقق انتخابات آزاد بعنوان یگانه سازو کار برای حاکم کردن اراده مردم است که برآیند آن دموکراسی است.

ما به گفتمان سازی روی سازوکار ها نیازمندیم و نه اصل هدف. سازو کاری که طی قریب ۱۲۰ سال هنوز بدان نرسیده ائیم. و طی این ۳۴ سال از آن دور تر هم شده ائیم. عیب کار کجاست؟

بنظر من عیب کار اینست که ما بجای تلاش برای یافتن  و جا انداختن یک ساز و کارِ اجرایی و عملیاتی کردنِ گفتمان دموکراسی که مشارکت متناسب سیاسی را تسهیل کند به نهادزنی” مدعی دموکراسی” میپردازیم که معنای عملی آن سهم خواهی از قدرت در یک مشارکتِ “زور و یا زد و بند بنیاد” است. اگر “گفتمانسازی”، مدعی چیره سازی یک “نظر” است؛  ”نهادسازی” مدعی قدرت  یا سهم خواهی می باشد که رقابت آمیز بوده و در این شرایط اگر درست طرح نشود میتواند مخرب و رقابت آفرین باشد. البته اگر  یک “نهادسازی” ای، ظرفیت و توان آنچه که مدعی آنست را داشته باشد کمترین اشکالی ندارد . لخ والسا در لهستان، سان سوچی در برمه، ماندلا و آ. ن. سی  در آفریقای جنوبی نهاد های پرقدرت جنبشی و سیاسی ایی بودند که مدعی قدرت شدند و توان تصاحب آنرا هم داشتند یا در مورد برمه دارند.

در این نهاد آفرینی باید به پتانسیلهای اجتماعی و سیاسی مدعیان و ظرفیتهای آنها توجه کرد که خود، مطرح کننده این پرسش است که: آیا آنها در جهت تبدیل شدن به یک منظومه سیاسی کامل هستند یا تبدیل شدن به یک ستاره مرکزی و یا یک سیاره اقماری در یک منظومه سیاسی که آنها در مرکز آن قرار ندارند و مرکز آنرا تشکیل نمیدهند؟  عدم درک این پتانسیل[فاصله یک کانون اقماری با مرکز ثقل طبیعی شکل گرفنه] موجب میشود که “مدعی” وارد رقابتی شود که از توان آن خارج است و سرانجام، به حاشیه رانده شدن بیشتر آنهم هم منجر خواهد شد.  بنظر من، این یک اصل تاکتیکی و استراتژیک است که هدف باید متناسب با “توان” برگزیده شود. در این رابطه حرف سون تسو؛ ژنرال و استراتژ نامدار چین را نقل میکنم که میگوید: نیروی خودت را بشناس و نیروی حریفت را هم بشناس! پیروزیت حتمی است. اگر نه نیروی خود و نه حریفت را بشناسی، نابودیت حتمی است و اگر نیم ـ نیم بشناسی، هم شانس پیروزی داری و هم شانس شکست.

وقتی از شناختن نیرو صحبت میکنیم، منظور شناخت نیرو تا “عمق استراتژیک” مطرح است و نه در سطح بالفعل، عملیاتی و میدانی تا آنجا که فقط یک چشم غیرمسلح میتواند ببیند*

بنظرمن” اتحاد برای دموکراسی درایران” ظرفیت های خوبی برای موفقیت دارد تا به کانونی برای”عمدتاً” ایرانیان برونمرزی تبدیل شود که پیامش در درون کشور هم بازتاب شود، ولی زمانی میتواند این پتانسیل را متحقق کند که خود و حریفان خود را نیز بشناسد و ادعایی در حد ظرفیت خود؛ “عمق استراتژیک خود و در برابرحریفان”، داشته باشد و اهدافی مطابق آن ظرفیت در برابر خود قرار دهد. در این رابطه باید اضافه کنم در نشستی با اهدافی گفتمانسانه،  تیپ افرادی که برگزیده میشوند تیپی فکر ساز و در نشستی با هدف نهاد سازی تیپی جمع میشوند که کنشگر  و سیاستورز باشند. من تمایز بین این دو تییپ را در نشست استکهلم ندیدم همچنانکه رسالت مشخص کنفرانس را هم از این دو نتوانستم تشخیص دهم.

متآسفانه در حالی که مسئله انتخابات و رد صلاحیت هاشمی در حال ایجاد تراکم طوفانی سونامیک در فضای سیاسی میهنمان گردیده که لحظه به لحظه نیرو میگیرد، این کنفرانس به سیاق گروههای کنفدراسیونی قبل از انقلاب  قدرت دیدن بحران جدی انتخابات و  نقش کاریزما شونده هاشمی رفسنجانی در این رابطه را نداشت و وقت بسیار کمی را بدان اختصاص داد هرچند این کاستی اساسی در مصاحبه با صدای آمریکا از سوی آقای آهی قدری ترمیم شده است.

کنفرانس استکهلم، بنظر من توانست ترکیب کیفی مناسبی از افراد را درخود گرد آورد که نه افرادی ساده بلکه بالنسبه چهره های “ری پرزنتاتیو (reprsentative)” بودند. یعنی هریک به نسبتهایی متفاوت و بنوعی بیانگر سلیقه و خواست  و یا  مطالبات گروههایی از جامعه بزرگ میهنمان بودند که به مجموع کنفرانس خصلتی “ملی” میداد. جمع استکهلم نه جمعی همگرایش بلکه میناتوری از جامعه متنوع سیاسی میهن ما منهای حکومتگران و نیروهای دموکراسی خواه دینی بود. اگر در این جمع بخش دموکراتهای مذهبی هم شرکت میکردند به لحاظ “صِرف ترکیبی”، میشد آنرا جمع کاملی از نمایندگان فکری تمامی جامعه و میناتوری تمام عیار از ملت ایران و میناتوری از یک جنبش  ملی بحساب آورد.

نقطه بسیار در خور توجه در این کنفرانس رسیدن سازماندهندگان آن به ایده چند کانونی اپوزیسیون است که من آنرا یکی از مهمترین دستآوردهای این جریان میدانم و بلحاظ اهمیت آن، در نوشتاری جدا گانه آنرا به بحث خواهم گذارد.

کاستی دیگر این نشست، کوتاهی جدی آن در یافتن راهی برای خنثی کردن رخنه گریهای خرابکارانه، تفرقه افکنانه، مانیپولاتیو و دیس اینفرماتیو دستگاه های اطلاعاتی رژیم میباشد. من بطور جدی براین اعتقادم که نسبتِ موفقیت هر بخش از اپوزیسیوین در مبارزه؛ رابطه مستقیم با “هنر” آن در خنثی کردن عملیات رخنه گرانه تخریبی، اطلاعاتی  و امنیتی رژیم از یکسو و بلند کردن سنگی به تناسب قدرت واقعی خود دارد.

طرفهای بازی در این پوکر انتخاباتی هنوز همه کارتهای خود را بازی نکرده اند و بنظر من سورپرایز های بیشتری در راه است.

پایان یاداشت.

*

من در روزهای پیش از انتخابات سعی میکنم این دلایل و اهمیت شناختن چهره واقعی مورد نظر هیئت حاکمه را در این انتخابات نوشتاری کنم.

**

نمونه برجسته ایبن کور بینی و ندیدن عمق استراتژیک نیروی حریف؛ در گیر شدن جزب الله و حکومت ما در سوریه است. که فقط میتوان با یادآوری شعر کنیزک و کدو در مثنوی مولوی گفت؛ نه رژیم ایران، نه حزب الله لبنان، نه اسد و نوری المالکی کدو را ندیده اند و عمق باتلاقی را که در آن فرو رفته اند را درک نکرده  و از توازن استراتژیک در این درگیری کاملاً بیخبرند.

 

فایل صوتی /پرسش ها در مورد« انتخابات» و پاسخ بهزاد کریمی


مصاحبه سربی با کیانوش توکلی ودوشوکی در باره کنفرانس استهکلم

$
0
0

در پی انتقاداتی که به نشست کنفرانس اتحاد برای دمکراسی ایران در شهر استهکلم سوئد، شده بود؛ تلویزیون «سربی با مردم » ابتدا با کیانوش توکلی در باره  ایده« اتحاد برای دمکراسی » و همچنین  دلایل خود برای شرکت در این کنفرانس مفصل توضیح می دهد وآنگاه با  دکتر دوشوکی براساس مقاله ای که در رد کنفرانس نوشته بود ؛ به گفتگو می پردازد : 

فایل صوتی /پرسش ها در مورد« انتخابات» و پاسخ بهزاد کریمی

چرا نوشته های شما علیه اپوزیسیون ؛سر از کیهان شریعتمداری در می اورد؟

$
0
0

 

کنفرانس استکهلم، آغازی کج برای سرانجامی نافرجام:

http://www.iranglobal.info/node/19547

مجموعه گزارشهای كنفرانس اتحاد برای دمکراسی، استکهلم، 2013:

http://www.iranglobal.info/node/19519

اصغرجیلو

 آقای کیانوش توکلی گرامی،این نوشته تکلیف شرکت کنندگان کنفرانس استهکلماز جمله شما را روشن کرده است. شما با دفاعی شرمگینانه از حضور تان در این کنفرانس، و به جای پافشاری بر ایده اتحاد حول دموکراسی که میگویید از سالها پیش آن را مطرح کرده اید و و در دفاع از آن هم، تاسیس اتحاد جمهوریخواهان را یک انحرافدر ایام دانستید، رفتاری مناسب در مقابل ناسزا گویان به این کنفرانس از خود نشان ندادید.

آیا واقعن چه نسبتی بین وظیفه خبرنگاری واطلاع رسانی در این سایت، و اجازه اهانت به شرکت کنندگان کنفرانس مورد بحث وجود دارد.هم چنین در مورد حزب میزبان این کنفرانس مطالبی اجازه نشر یافته اند که دارای رفرنس منبع برای چک کردن صحت ادعاهای مطروحه نیستند. ترویج ونشر اطلاعت دست چندم تحریف شده وغیر موثق توسط سایت شما فاقد توجیه اخلاقی است. نویسنده این مطلب در سه نقش همزمان مدعی العمومی ، قضاوت، هیئت منصفه ای خود گمارده، اتهامات سنگینی را به شرکت کنندگان این کنفرانس وارد کرده است. کسی که مدعی میشود چون روزنامه نگار تحقیقی وجود ندارد تا رابطه ای مالی بین شر کت کنندگان این کنفرانس و حرب میزبان را افشاکند ، حتمن بعد از سالها زندگی در انگلیس این موضوع را یاد گرفته باشد که افراد مبرا از هر اتهامی هستند مگر این که خلاف آن، توسط مدعیان ثابت شود. اثبات جرم وخطای متهم همیشه بر عهده مدعی است. بسیاری از خلاف کاری ها و جنایات حکومتی درایران بر علیه مخالفین بی گناه آن مطابق روشی که آقایوشکی و کف زنندگان او در مورد کنفرانس استهکلم به کار برده اند، صورت میگیرد. در این مکتب مخالفین همه مجرمند مگر این که خلافش ثابت شود. تدیق میکنید که هر کسی اراده کند میتواند این شتر را در خانه آقای دوشکی هم بخواباند. تهمت زدن کاری گر چه آسان ولی ضد اخلاقی برای اثبات غلط بودن یک ایده ومشرب فکری و یا سیاسی است. برعکس تصور عامیانه این عمل نه نشانه شهامت و شجاعت است و نه دلیلی بر حس مسئولیت. مشکل در واقع اثبات اتهام است که آقای دوشکی مسئولیت عدم امکان انجام آن را بر گردنفقدان خبرنگاران تحقیقی اندالخته اند. آیا میتوان پرسید که دلایل مشابهت آشکار زبان و معانی و مفاهیم به کار رفته توسط آقای دوشکی، با زبان تبلیغات مسموم سیستم ترور وپی گرد حکومتی در ایران چیست؟ اگر قرار بر کار برد سبک وسیاق خودآقای دوشکی باشد، صد البته میتوان در کفش ایشان به کشف ریگ بزرگی نایل شد، و طبق منطق ایشان این خود ایشان هستند که باید اثبات کنند هیچ نوع وابستگی به محافل امنیتی حکومت ایران ندارند و... اگر به ادعای ایشان بعضی روزنامه نگاران را میتوان با یک نوشابه خرید؟ پس چرا ایشان برای دسترسی فوری وروزانه به اخبار واطلاعات درونی کنفرانس از طریق خرید یکی از این روزنامه نگاران حاضر در آن جا، با توسل به اخبار واطلاعات دست چندم وتحریف شده و مخدوش به ارزیابی این کنفرانس نشستند؟ مگر کسی در این سر آشکار شکی دارد که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با تهدید و تحبیب کسانی را در خارج از کشور یا وادار به سکوت ویا هم همکاری می کند؟ بر بستر این واقعیت آیا این امری اخلاقی، پسندیده و و منصفانه است که کسی مدعی شود چون ما به لیست این افراد فعلن دست رسی نداریم ، پس نمیتوانیم ثابت کنیم که نام آقای ایکس در این لیست نیست و در نتیجه؛ امر وابستگی آن شخص به باندهای امنیتی حکومتی منتفی نیست. خوب چنین منطقی همان منطق سرکوب و ترور شخیت وو سیله ای مخرب برای گسترش فضای مسموم موردنظر استبدادیان در درون جبهه مخالفان آنست... در پایان، من لینک مصاحبه یکی از دست اندرکاران آن حزب بسیار بد وشیطانی و مدافع اسراییل را که حاوی اطلاعات دست اول در مورد برخی از مواضع آن حرب است برای اطلاع شما میفرستم تا در کنار ا اخبار و اطلاعات غیر معتبر وتحریف شده ودروغینی که تا حال منتشر کرده اید، آن را هم منتشر کنید. موفق باشید. http://persian.euronews.com/2013/05/29/iranian-opposition-udi-holds-4t...

کیانوش توکلی

اقای اصغر جیلو گرامی / اینجانب هیج همراهی و هم نظری با جناب دوشوکی در خصوص« اتحاد برای دمکراسی ایران» ندارم و همچنین با نوع نگاه ونحوه برخورد جناب دکتر با این «اتحاد» کاملا مخالفم ونحوه برخورد اینچینی سئوال بر انگیز هم شده است و این موضوع را هم شفاها با ایشان در میان گذشته ام .. شخصا تاکید بربه رسمیت شناختن چند کانونی مقاوت و مبارزه اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی دارم .

بر کسی پوشیده نیست که ایده اتحاد برای دمکراسی را از 20 سال پیش بدین سو دنبال کرده ام ولی از زمانی که مسئولیت کار رسانه ای را بعهده گرفتم با خود عهد کردم که وارد مسایل تشکیلاتی و سازمانی نشوم . حقیقتا در سه کنفرانس اتحاد برای دمکراسی عموما وقتم صرف ضبظ ، مصاحبه و انتشار مطالب بود و بیشتر از هر رسانه ای به انتشار گفتگو های کنفرانس ها بر آمده ام . در مصاحبه با سربی گفتم قبول مسئولیت گردانگی از سوی من اشتباه بود وگرنه من کجا با نظرات جناب دوشوکی موافقت ویا با ایشان همراهی کرده ام ... ایران گلوبال رسانه یکسویه ای نیست من با وجود اینکه جناب دوشوکی به شرکت کنندگان کنفرانس (از جمله خودم ) توهین کرد و همه ی انان را وابسته خطاب کرد .. نه تنها به مقاله ایشان اجازه پخش دادم بلکه آن را به بخش پر ببینده منتقل کردم ...این بحث تازه آغاز شده است

صادق

جناب دوشوکی از وضیعت مهاجرین و پناهندگان ساکن سوئد بگذریم که ربطی به کنفرانس استهکلم نداشته است و شما برای لشکر کشی علیه مخالفین سیاسی خود از آن استفاده ابزاری کرده اید وگرنه وضع پناهجویان درهمه ی کشور های اروپایی اسفناک تر از کشوردمکراتیک سوئد است . چند عدد سئوال خیلی ساده از شما دارم : آیا تا کنون در کنفرانسی شرکرده اید که میزبان هزینه سفر و هتل شما را داده باشد؟

ایا با پرداخت هزینه اینگونه سفر ها مشکل ایدئولوزیک _ سیاسی دارید ؟ایا شما تقاضای کتبی شرکت در یکی از این اجلاس های اتحاد برای دمکراسی را کرده بودید ؟ ایا بر این اعتقاد هستید که اپوزیسیون ایران مجاز نیست از کسی و یا کشوری کمک مالی ،لجتسگی ، تبلیغی ، دیپلماتیک و... بگیرد ؟ این کمک ها چه اشکالی می تواند داشته باشد / ایا کمک گیرنده را وابسته می کند ؛ چگونه ...ایا اپوزیسیون بدون کمک خارجی می تواند بر رزیم جمهوری اسلامی پیروز شود ؟ در حالی که کاملا واضح و روشن است که جنگی تمام عیار مابین غرب وحامیانش ازیک طرف با هلال شیعه ای به رهبری جمهوری اسلامی از سوی دیگر جریان دارد . همین چند روز پیش جناب خامنه ای مبلغ نا چیز 7 میلیارد دلار را تقدیم بشار اسد کرده است و روسیه موشک های 300 اس و جنگنده های میگ 29 را به سوریه داده است .... پاسداران، مجاهدین خلق ایران ، جنگجویان حزب الله لنبان ، گروههای سلفی ، القاعده ، قطر ، عربستان و صدها سازمان فنتاتیک سنی در سوریه می جنگند و اسرائیل اشغالگر هم هز از گاهی مناطقی از سوریه را بمباران می کند . تعداد خارجیان به چند ده هزار جنگجو می رسد ..آنگاه شما هزینه بلیط و هتل را بهانه کوبیدن بخشی از اپوزیسیون سکولار را کرده اید .ایا قصد شما از قطع دست مخالفین جمهوری اسلامی ازمنابع کمک مالی برای اپوزیسیون چیست ؟ براستی چرا هر شما علیه اپوزیسیون می نویسید ؛سر از کیهان شریعتمداری در می اورد؟

ناهید حسینی

سئوال اول از آقای دوشوکی: اگر کیانوش توکلی سایتش را دربست در اختیار شما قرار ندهد آیا از فحش دادن به او خودداری خواهید کرد؟ سئوال دوم: شما چرا با هیچ سازمان و حزبی مدارا ندارید، ایا این همه وقتی که شما صرف می کنید و فقط به دیگران بد و بیراه می کویید لطمه ای به کار شغلی نمیزند؟ سئوال سوم: وقتی کشور سوئدبرای زندگی از نظر استاندارهای بین المللی جز 4 کشور برتر دنیاست شما چگونه به خود اجازه میدهید هر جوری دلتان خواست نسبت به این کشور قضاوت می کنید؟ سئوال چهارم؟ آیا منوجه هستید که روزی می آید کسی شما را به علت توهین های یدون فکت و دلیل به دادگاه می کشاند و آنگاه فکر میکنید باز هم قادر خواهید بود هر جوری دلتان خواست صحبت کنید؟ سئوال پنجم؟ آیا بیاد دارید به تلویزیون بی بی سی بد و بیراه می گفتید و معتقد بودید اگر به اینها فحش بدهید شما را به تلویزیون شان دعوت خواهند کرد؟

آقای دوشوکی، دوستانه خدمتتان عرض کنم که خراب کردن کار آسانی است، شما چرا در پی درست کردن بر نمی آیید؟ همه جا سر کشیده اید و ناراضی بیرون آمده اید، مگر شما هم یکی از همین افراد نیستید؟ آیا شما فکر می میکنید که تافته جدا بافته هستید. اگر دیگران سکوت می کنند به این علت نیست که نمیتوانند مثل شما غیر مسئولانه برخورد کنند بلکه به این علت است که نمی خواهند مثل شما برخورد کنند. در نتیجه به شما دوستانه توصیه میکنم که بسازید و خراب نکنید. با تشکر

آقای توکلی گرامی،این روزها استقلال فکری و تصمیم گیری شما در امور زندگی خودتان برای من زیر سئوال رفته است. شما مختار هستید در کنفرانسی شرکت بکنید یا نکنید و یا گرداننده جلسه ای باشید یا نباشید و یا سطح انتظار خودتان را نسبت به وضعیت موجود آن جریان تنظیم کنید. مصاحبه شما با آقای سربیو همراهی با آقای دوشوکی به آن دلایلی نیستید که ابراز داشته اید. حداقل من که شما را مدت طولانی می شناسم نتوانستم در مقابل بالا و پایین زدن شما سکوت کنم. تلاش میکنم در فرصت مناسب با شما صحبتی داشته باشم. موفق باشید

کیانوش توکلی

خانم ناهید حسینی گرامی / بالا پائین زدنها نظری _ سیاسی بخشی از زندگی جدایی ناپذیری فعالان سیاسی و جهت تعادل فکری عنصر خوبی است و از ثبات فکری و ایمان به پیروزی راهمان کمی باید ترسید و همچنین بد نیست که زندگی ادم ها هز از چندی زیر سئوال دوستان برود بشرطی که سئوالات بطور مشخص و دقیق مطرح شوند .اما برکسی پوشیده نیست که حداقل در زمینه اتحاد برای دمکراسی حقیقا در بیست سال گذشته کاملا پایدار بوده ام وبارها گفته و نوشته ام که بحث «جمهوری _ سلطنت » بحث عقب مانده ای است ...بایستی برای اینده فکر داشت و برنامه ریزی کرد و همواره تاکید کرده ام که مخالفین دمکرات و نیمه دمکرات می توانند در نقاطی با هم به اتحاد موقت و درازمدت برسند و رمز پیروزی هم این نوع نگاه است . در مصاحبه سربی هم تاکید کردم که:

کلیه نواز های دو روزه کنفرانس در سایت ایران گلوبال موجود است دراین گفتگو ها کلمه ای علیه دیگر بخش های اپوزیسیون سخنی بر زبان شرکت کنندگان در کنفرانس رانده نشده است و طبیعی است رزیم در ارتباط با کنفرانس استهکلم بشدت واکنش از خود نشان دهد وبه همین خاطر نوشته دکتر دوشوکی در اکثر نشریات وابسته به بیعت خامنه ای باز چاپ شده است. این نوشته همچنین در نشریات خارج از کشور که با اتحاد برای دمکراسی مسئله دار بودند هم باز چاپ شد و آنوفت شما انتظار دارید که این نوشته در ایران گلوبال چاپ نشود که 32سخنرانی و مصاحبه را به آن اختصاص داده بود ؟ در حالی که باید نوشته دوشوکی را به بحث عمومی گذاشت و مسئولین اتحاد برای دمکراسی را دعوت کرد که به این سئوالات و یا اتهامات پاسخ دهند... نباید انتظار داشت که ایران گلوبال تنها به انتشار یکجانبه مطالب کنفرانس بپردازد ...دمکراسی یعنی حق اظهار نظر مخالف است و مخالفین هم به همان اندازه حق اظهار نظر را دارند که من و شما داریم

مجید

جناب دو شوكي عزيز، جنابعالي خواهان شركت در كنفرانس بوده ايد و حالا راه تخريب را در بيش كرفته ايد، شما با شوراي. ملي ايران هم جنين كرده ايد ، واقعا أهداف شما مشخص نيست ، نقد خوب است ولي جنابعالي بدنبال تخريب هستيد

دکتر دوشوکی

هموطن گرامی و محترم جناب مجید با تشکر از انتقاد جنابعالی. اتفاقا آقای خادم بنده را به کنفرانس پراگ دعوت کردند، که طبیعتا می توانستم در کنفرانس استکهلم هم باشم. اما نپذیرفتم و نرفتم. انتقاد سازنده من از این حرکت قبل از کنفرانس مخفی اولی در مرکز اولاف پالمه شروع شد و همه پذیرفتند که انتقادات من وارد است. در ضمن اصول شورای ملی ایرانیان کاملا واضح و روشن هستند ـ بخصوص در مخالفت با حمله نظامی به ایران. من نیز آرزوی موفقیت آنها را دارم، اگرچه جزو آنها نیستم؛ و شما تا بحال نقدی از من در مورد شورای ملی ایرانیان ندیده اید، چه برسد به تخریب! همه ما باید در تنور نقد پخته شویم تا خام نمانیم.

جامی

لطفا ربط ؛آشوب های خیابانی در استهكلم و كنفرانس اتحاد براي دمكراسي ايران "را توضيح دهيد!!!!!!!!!

عبدلستار دوشوکی

هموطن گرامی جناب جامی ؛ ربط آن در مقاله نوشته شده. شما اگر سخنان کامل جناب آهی در مورد سوئد و دلسوزی مقامات سوئدی برای ایران و ایرانیان را بخوانید، و آن را در متن (context) حوادث جاری استکهلم و مفهوم عملی چنین دلسوزی هایی قرار بدهید آنوقت پی خواهید برد که بقول ضرب المثل انگلیسی دلسوزی و بخشش از خانه خویش و یا از همسایه بغلی آغاز می شود (charity starts from home). زمانی که سوئد می خواهد وبلاگ نویس پناهجوی ایرانی را اخراج بکند (لینک اول)، چگونه دلشان برای وبلاگنویسان داخل ایران سوخته است؟ طبق گزارشات خبرگزاری بین المللی سوئد، تبعیض و نابرابری در سوئد وجود دارد (لطفا به لینکهای زیر مراجع کنید). ربط این است که این همه . .

ربط این است که این همه تعریف و تمجید از سیستمی که در آن هنوز (در همان زمان و همان مکان) شعله ها مشتعل هستند، شاید تا حدی زیادروی بود. ربطش این بود که عده ای از بیرون از سوئد آمده بودند در پارلمان سوئد، ولی از مشکلات جاری پناهجویان ایرانی بی غم و آسوده بودند. آنها حتی حاضر نشدند که یک نماینده از پناهندگان و یا سازمانهای مدنی ـ سیاسی و یا اجتماعی ایرانیان در استکهلم را به جلسه خود دعوت کنند. چرا باید حضور و حمایت یک سیاستمدار دست راستی سوئدی باعث شود، در اعلامیه پایانی هر گونه مخالفتی با جنگ و حمله نظامی به ایرانی مسکوت بماند؟ ما نباید منافع ملی و اصول خود را قربانی ملاحضات سیاسی و فرصت طلبی گروهی بکنیم. http://sverigesradio.se/sida/gruppsida.aspx?programid=2493&grupp=13503...http://sverigesradio.se/sida/artikel.aspx?programid=2493&artikel=5543781http://sverigesradio.se/sida/gruppsida.aspx?programid=2493&grupp=13503...http://sverigesradio.se/sida/gruppsida.aspx?programid=2493&grupp=13503...

ناثر  

جناب دوشوکی گرامی باتشکرازنوشته منطقی وبجا که بنده هم موافقم . حزب دست راستی *حزب مردم لیبرال* سوئد ازارتجاعی ترین احزاب اروپا ونزدیک ترین حرب به صهیونیستهای اسرائیلی ،پشتیبان دائمی سیاستهای نژادپرستانه اسرائیل درسرزمین های اشغالی فلسطین است.اینکه افرادی چون نوری زاده انقلابی همیشه درصحنه!!!وپاسدارسابق سازگارا وجناب آهی مشاورسابق دزدزاده ،ازکمک های کانون های * امدادغیبی * حزب صهیونیستی سوئد درجهت دموکراسی درایران برخوردارندمساله ی جدیدی نیست ولی تعجب من از شرکت انسان فرهیخته ای چون توکلی حتی بعنوان خبرنگار دراین شو ونمایش همیشگی دموکراسی!!!قابل سئوال است امیدوارم خودشان توضیح دهند.

کیانوش توکلی

دوست عزیز ی که پرسیده بود شرکت اینجانب حتی بعنوان خبرنگار هم نادرست بوده باید خدمتشان عرض کنم از ده سال بدین سو اینجانب اگاهانه از شرکت و فعالیت دراحزاب سیاسی پرهیز کرده ام .همه کوشش و توانم صرف اطلاع رسانی و پرداختن به امورات روز مره سایت شد . بطور مشخص از زمان تاسیس ایران گلوبال تنها در چهار اجلاس آنهم بعنوان میهمان خبر نگار شرکت کردم که اولی در کنفرانس ایران فدارال در شهر بروکسل بوده و سه تای دیگر در اجلاس های مربوط به اتحاد به دمکراسی ... خوشبختانه در این اجلاس ها هیج نقشی در برگزاری ان نداشته ام .

ولی د ر حد توانم ، در تولید خبر اشتراک ورزیدم . یک روز مانده به اجلاس« استهکلم 2 » از من خواسته شد که بعنوان گرداننده پانل یک ؛ روز نخست مسئولیت بگیریم که منهم پذیرفتم که بهتر بود که نمی پذیرفتم . لازم به ذکر است که در یک ماهه گذشته در فضای سیاسی اپوزیسیون در خارج از کشور؛ 4 همایش ، گنگره و کنفرانس (گنگره فدائیان اکثریت ، جمهوریخواهان ، لائیک دمکراتها و گنگره ایران فدرال )برگزارشد. اتفاقا از سوی مسئولین این اجلاس ها بطور رسمی و شفاهی از من دعوت شد؛ منهم به این دوستان پاسخ دادم که توان پرداخت هزینه های شرکت در چنین جلساتی را ندارم ولی با این وجود گزارشات این اجلاس ها را در سایت پوشش مناسب داده شد بود. (طبیعتا در صورت شرکت بیشتر از اینها پوشش خبری می دادم) .در پایان بگویم در اجلاس استهکلم دهها شبکه خبری حضور داشتند .

نکته دوم _ ایده «اتحاد برای دمکراسی » را از20 سال پیش بدین سو بطور جدی دنبال کرده ام و بر اساس این زمینه فکری بود که در مشورت با نیروهای چپ و راست و گروههای اتنیکی اولین کنفرانس را در سال 1998 در پارلمان دانمارک برگزار کردیم. در این اجلاس از مجاهدین خلق ، حزب دمکرات کردستان ایران ، کومله ، حزب مشروطه ایران ، جبهه ملی ، حزب توده و فدائیان اکثریت و فدائیان شاخه 16 اذر، سوسیالیست ها و...شرکت داشتند . این اجلاس در نوع خود یک تا بو شکنی بی نظیر بود . متاسفانه رهبران احزاب شرکت کننده این راه «اتحاد برای دمکراسی » را نه تنها دنبال نکردند، بلکه پس از پایان اجلاس مسئولین محلی خود را سرزنش هم کردند که چرا مارا به چنین اجلاسی کشاندید!!! .....تا چند سال پیش مجدا طرح ملی رفراندم و سپس گنگره جهانی رفرندام و نشست های

زنجیره ای برلین ، پاریس ، لندن که اتفاقا دوست عزیز دکتر دوشوکی هم در این نشست ها شرکت داشت .... هر چند این تلاش ها به نتیجه چشم گیری نیانجامید ولی ایده «اتحاد برای دمکراسی در ایران» همراه با شرکت گروههای اتینکی روز به روز تقویت شد . بهر حال ارزویم این است که این کانون های مقاومت ، جبهه ها و احزاب ایرانی روزی حول حقوق اتنیکی و دمکراسی برای ایران تحقق بیابد و بطور مشخص نمایندگان آن با هم به گفتگو بنشینند . ایران در محله فروپاشی ، اخلاقی ، سیاسی و جغرافیایی قرار گرفته است و سناریو های خطرناکی بد تر از سوریه برای ایران تدارک دیده شده است بجای بهانه های بنی اسرائیلی به نقد سالم به منظور دستیابی به یک توافق حرکت کنیم . بنابراین از یک سال پیش که این اجلاس به دعوت بنیاد اولاف پالمه در شهر استهکلم برگزار شد ؛ مورد نقد اقای دوشوکی قرار گرفت . انتقاد ایشان به میزبان که مرکز اولاف پالمه نبود بلکه به مخفی بودن ان اجلاس اختصاص داشت.

نکته سوم / نقد دکتر دوشوکی این بار حزب راست میانه لیبرال مردم سوئد را نشانه گرفته است که بگونه ای که نیمی از مقاله ایشان به افشای «تبعیض و نابرابری» در جامعه سوئد اختصاص دارد. شایان ذکر است که ده درصد جمیعت 10 میلیون سوئد را خارجی ها تشکیل می دهند .واین کشور هنوز در زمینه قوانین مهاجرین و پناهجویان نسبت به سایر کشور های اروپایی دست و دلبارانه و انسانی تر است بطور مثال با اینکه چپ ها در دانمارک بر سر کارند ، مهاجرین و پناهندگان عملا پس از دهسال کار و تحصیل مداوم امکان دست یابی به اقامت دائم را دارند و تابیعت دانمارکی برای خارجیان ساکن این کشور غیر محال شده است در حالی که اقامت دائم پس از چهار سال بطور اتوماتیک به مهاجرین در سوئد داده می شود واقیعت این است که مهاجیرین و پناهندگان برای کشور میزبان درد سرها و مشکلات عدیده ای را ایجاد کرده است که معلوم نیست اخر و عاقبت این تنش به کجا

می انجامد .از این رو است که احزاب کوچک مسلمان ستیز بسرعت در غرب در حال رشد است . بطور مثال آرای یک حزب کوچک DF که ضد خارجی مسلمان؛ بسرعت رشد کرده است بگونه ای که از قدیمی ترین حزب این کشور یعنی سوسیال دمکرات حاکم برکشور پیشی گرفته است . واقیعت این است که 70 درصدد بزهکاران و خلاف کاران زندانی از میان جمیعت اقلیت مهاجر و پناهنده است که به نوبه خود تفکرات ضد خارجی ، ضد مسلمانان و راسیستی را در جامعه میزبان را تقویت می کند بهر حال در این زمینه دو طرف مقصرند. از این رو برخی احزاب کشورهای اروپایی اشکارا ویا پنهان به اسلام ستیزی میدان می دهند .

دکتر دوشوکی

با تشکر از نقد و نظرات دوست بزرگوار و پرکار کیانوش عزیز، باید عرض کنم که کیانوش واقعا و صادقانه از خودش و زندگیش برای دمکراسی و اتحاد هزینه فراوانی کرده که قابل ستایش است و بر خلاف آنهایی که فقط با دلار کار می کند، ایشان از جیب خودشان هزینه کرده که قابل تشکر است. امیدوارم کیانوش و دوستان گرامی در ایران گلوبال بحث تالار گفتمان روز سه شنبه را به کنفرانس استکهلم اختصاص بدهند و از مسئولین این کنفرانس برای روشنگری و شفاف سازی دعوت کنند، تا روشن کنند منظور دقیقشان از "انتخابات آزاد"و شیوه عملی کردن آن چیست؟ شورای سیاستگزاری این اتحاد چه کسانی هستند و کی و کجا و چگونه انتخاب شدند؟ و سوالات دیگر . .. کیانوش به درستی فرموده اند که در این جلسه دهها شبکه خبری برای پوشش دادن آن حضور داشتند (یعنی دعوت شده بودند). خوب سوال من این بود که چرا در کنار دهها شبکه خبری (عمدتا از کشورهای دیگر) چند فعال مدنی و سیاسی از استکهلم (آنهم با خرج بلیط مترو خودشان) دعوت نشده بودند؟ من نمی دانم این سوال ساده کجاش بهانه بنی اسرائیلی است؟ . . . . بر خلاف شورای ملی ایران و کمیته هماهنگی برای آن که نقد و انتقاد ( حتی علنی و رسانه ای) از درون فراوان بود که عده ای حتی جدا شدند. یعنی فرهنگ یا حداقل فضای نقدپذیری بود، و اعضاء شهامت انتقاد را داشتند. ولی در این حرکت "اتحاد برای دمکراسی"نقدپذیری محلی از اعراب ندارد و منتقدین مغضوب و رانده خواهند شد ( این را با دلیل و مدرک می گویم). در مقایسه با شورای ملی ایران، این مجموعه بسیار غیر دمکراتیک تر عمل می کند (من تجربه هر دو را دارم).

در بین اپوزیسیون روزنامه نگار تحقیقی (investigative journalism) وجود ندارد تا کنکاش کند آیا ارتباطی بین حامیان یا حامی مالی اینگونه کنفرانس ها و احزابی نظیر حزب لیبرال مردم سوئد که طبق گفته شما شدیدا ً طرفدار اسرائیل و اشغالگری و حتی طرفدار ترور فلسطینی ها است، می باشد. واقعا برای برخی از پاسداران و چپ های دیروز متاسفم که اینگونه به دریوزگی و گدائی حمایت از افراطی ترین نیروهای ضد فلسطینی و راستگرا افتاده اند و تعجب آور نیست که بلافاصله بعد از کنفرانس به رادیو تلویزون های خارجی دعوت می شوند تا کالای "تحت الحمایه"خود را بنام آزادی به مردم ایران بفروشند. بیشتر از آن متاسفم برای آنانیکه که با افتخار صف می کشند تا پول هتل و بلیط هواپیمای مجانی خود را دریافت کنند واینگونه الت دست شوند. برخی از روزنامه نگاران مفلس ما را می توان با یک بلیط، هتل،غذا، و بطری نوشابه خرید.

بی نامی در باره حزب لیبرال مردم سوئد چنین نوشته است:

راجع به حزب مردم درگوگل مطالب زیادی هست ولی زیادبدردبخور نیست.این حزب درسال 1934 ازاتحاددوجریان لیبرالی درست شده،عضوبین الملل لیبرالیستی است.سیاست سختگیری درموردپناهندگان داردودوسه سال قبل امتحان زبان سوئدی راشرط برای مهاجرین پیشنهادکرده است، رهبرحزب درحکومت چهارحزبی دست راستی باسمت وزیرآموزش درقدرت است وسیاست ذخیره بودجه دولتی وکاستن ازبودجه وسرمایه گذاری درارگانها وسازمانهای رفاهی،ورزشی وتفریحی مخصوصا درمناطق خارجی نشین ،افزایش مدارس ملی برای اقشارمرفه وپولدار،پشتیبانی علنی ازسیاستهای تبعیض آمیزاسرائیل،خانه سازی درمناطق اشغالی،ترورفلسطینی هاازسوی محافل صهیونیستی ازجمله سیاستهای این حزب کوچک است که درمحافل چپ این حزب راحزب اسرائیلی مینامندکه طبق آمارهای جدیدحتی بحدنصاب 4درصدورودپارلمانراازدست داده است وممکن است که دوربعدبه پارلمان راه پیدانکند درخاتمه بایدبگویم که قوانین سوئد درموردپناهنده ها ومهاجرین خیلی مترقی ترازبقیه ممالک غربی است ولی متاسفانه مردم سوئد غریبه رادوست ندارندبخاطر اروپا ومسائل حقوق بشرودموکراسی سوئدی ها نمیتوانند سیاست وبرخوردایرانی ها باافغانی ها رابه پیش گیرندوالا اگردستشان برسد بدترازانهم رفتارمیکنند.برعکس آلمان که قوانین عقب مانده داردولی مردمانش درکل باخارجی ها مشکل ندارند مثلآ اگریک خانواده ترک درآلمان موردتجاوز فاشیستها قراربگیرد روزبعدحتمآ تظاهراتی علیه فاشیستها درآلمان براه میافتد ولی درسوئد هیچ خبری دراین نوع مسائل نمیشود. روزوروزگارخوش

دکتر دوشوکی

در بین اپوزیسیون روزنامه نگار تحقیقی (investigative journalism) وجود ندارد تا کنکاش کند آیا ارتباطی بین حامیان یا حامی مالی اینگونه کنفرانس ها و احزابی نظیر حزب لیبرال مردم سوئد که طبق گفته شما شدیدا ً طرفدار اسرائیل و اشغالگری و حتی طرفدار ترور فلسطینی ها است، می باشد. واقعا برای برخی از پاسداران و چپ های دیروز متاسفم که اینگونه به دریوزگی و گدائی حمایت از افراطی ترین نیروهای ضد فلسطینی و راستگرا افتاده اند و تعجب آور نیست که بلافاصله بعد از کنفرانس به رادیو تلویزون های خارجی دعوت می شوند تا کالای "تحت الحمایه"خود را بنام آزادی به مردم ایران بفروشند. بیشتر از آن متاسفم برای آنانیکه که با افتخار صف می کشند تا پول هتل و بلیط هواپیمای مجانی خود را دریافت کنند واینگونه الت دست شوند. برخی از روزنامه نگاران مفلس ما را می توان با یک بلیط، هتل،غذا، و بطری نوشابه خرید.

اصغرجیلو

آقای توکلی عزیز ودوست گرامی، اجازه بدهید چند نکته را برای فهم بهتر همدیگر بیان کنم: 1-من تردیدی ندارم که شما از اولین کسانی بودید که از ایده اتحاد برای دموکراسی دفاع کردید. اگر به مطلب آنزمان خودتان که اخیرن هم باز نشرش کردید رجوع کنیم فرمول اتحاد برای دموکراسی به کار رفته در نوشته شما، اکنون به تشکیلاتی تشکیلاتی با همین مضمون تبدیل شده است. (و همزمان هم ازسوی حکومتیان وبخشی از اپوزیسیون خارج مورد لعن ونفرین قرار گرفته)

به نظر من شما در آنهنگام برعکس بسیاری ایده صحیح وراه درست را تشخیص داده بودید ولی متاسفانه گوش شنوایی برای آن پیدا نشدو آنهایی که در آن زمان شما را تحت عنووین گوناگون تخطئه کردند هم اکنون همهگیشان یک معذرت خواهی بزرگ واز روی صدق به شما بده کارند. 2-این روزها وقتی به انتشار مطالب ارزان وبی مضمون، وخصوصن مطالبی که انباشته ازناسز گویی و اتهام زنی به اشخاص حقیقی وحقوقی هستند اعتراض میکنی بلافاصله پاسخ بر افروخته مدیران سایت ها ربا این مضمون دریافت میکنی که:"نه خیر آقا قرار نیست ما فقط نظرات موافق با نظر شما چاپ شود، این سایت مال همه است وبر اساس حد اکثر انعطلف در انتشار نظرات گوناگون اداره میشود...". خوب این پاسخ را من بارها شنیده ام. کیانوش عزیز یک بار دیگر به پاسخی های این چنینی که به دیگران میدهید فکر کنید. انتشار مطالب دروغ، توهین واتهام نه نامش خبر رسانی و پایبندی به آزادی بیان است ونه کمکی است به بحث وگفتگو و گسترش وسع نظر.مدیران یک سایت از جمله سایت شما و خصوصن شخص شما مسئولیت اخلاقی دارید از انتشارودروغ وناسزا و اتهامات ثابت نشده خود داری کنید، و اگر هم به دلایل مجبور به انشار چنین مطالبی هستسد حد اقل باید، خوانندگان این مطلبتوضیحاتی از شما بشنوند که شما به چه دلایلی اجازه میدهید این نوع مطالب نشر یابند. این دلیل موجه نیست که خوب ما نظرات دیگر را هم چاپ میکنیم تا تعادل وبی طرفی برقرار شود. آخر دوست عزیز بد وبیراه و ناسزا واتهام چگونه میتواند خبر و اطلاع ویا نظرواثبات عقیده معینی قلمدادشود. 3-سوالات مشروع در مورد منابع مالی ؟اتحاد برای دموکراسی"حتمن باید طرح شوند، این حق دموکراتیک همه علاقمندان و مخالفان سیاسی این اتحاد در اپوزیسیون است که چنین سوالاتی را طرح کنند و انتظار پاسخی حداقل و روشن داشته باشند. اما ایا شما خودتان حاضرید لیست کسانی را که کم یا بیش کمکهایی را به سایت ایران گلوبال میکنند منتشر کنید؟ شما در مصاحبه خود با آقای سربی به این سوال پاسخ دادید و گفتید درست نیست که شما نام کمک این کم کنندگان را اعلام کنید؟ خوب عزیز من، اگر این روش برای شما درست است چرا برای دیگران نیست؟ همین تلویزیوننی که شما یا آن مصاحبه کردید هم مثال شما؟ گرداننده این تلویزیون ابتدا نام و مشخصات منابع مالی خود را منتشر کند و بعد هم از دیگران انتظار مشابه داشته باشد؟ رطب خورده نمیتواند منع رطب بکند؟ شما بر چه اساسی در این مصاحبه مطرح میکنید که نقطه ضعف اتحاد برای دموکراسی موضع منابع مالی آنست؟ اگر تاکنون توضیحات مسئولین آن در مصاحبه های ودر خود کنفرانس در این مورد ناروشن ونا کافی بوده شما روی این ناروشنیها انگشت بگذارید. اگر لیست افرادی که به شما ویا هر سایت وجریان وتشکل دیگری کمک میکنند نمیتواند منتشر شود پس چرا باید نام ومنابع مالی اتحاد برای دموکراسی اعلام شود؟ چرا کسانیکه دراین مورد سوال دارند یقه بقیه احزاب را نمیگیرند و ار آنها لیست منابع مالی را نمیخواهند؟ همین اتحاد جمهوریخواهان دوهمایش بزرگ در فاصله چند ماه برگزار کرده است و به کسی هم اصلن مربوط نیست که چرا چنین کرده، قرار نیست احزاب وتشکلها برای ایجاد خود ویا هم کنفرانسها وسمینارها ی خود از کسی جز اعضای خود اجازه بگیرند. ولی آیا شما و دیگران در مورد منابع تامین مالی و مخارج آن ها سوالی از مسئولین آن ها کردید؟ ما نباید ونمیتوانم بر اساس حدس و گمانها وشبهات در مورد منابع مالی احزاب و تشکلها به قضاوت بنشنییم. اگر شما و یا هر کس دیگری در این مورد شواهدی دارید که نشان دهنده عدم صدق گفتار گزدانندگان اتحاد برای دموکراسی در مورد توضیحات قبلی آنهاست وظیفه دارید آن را به ا طلاع بقیه برسانید؟ اگر هم چنین چیزی نیست فعلن حداقل باید ساکت ماند تا حقایق بیشتری در آینده روشن شود موفق باشید.

کیانوش توکلی

اصغر جیلو  گرامی همانطور که می دانید مباحث کنفرانس استهکلم نه تنها مخفی نبوده بلکه  بطور زنده از پالتاک و همین طور از برخی رادیوها وتلویزیونها پخش میشد . هیج کس حاضر نیست که ان گفتار ها را به نقد بکشد و مخالفین کنفرانس  تنها سئوالی که طرح می کنند موضوع مالی اتحاد برای دمکراسی می باشد...هر چند مسئولین« اتحاد» ده ها بار موضوع منابع  تامین مالی را طرح کرده اند .شاید در آن مصاحبه با سربی  درست تر بود می گفتم  نقطه ضعفی که مخالفین فکر می کنند موضوع « منابع مالی » اتحاد برای دمکراسی است . بدین وسیله در همینجا آن را تصیح می کنم.

نکاتی پیرامون ادبیات نوین آذربایجان(ایران)

$
0
0

 هدف این نوشته نقد ادبیات نوین آذربایجان(ایران) نیست. که مقوله نقد مفهوم دیگری دارد. بل منظور ارائه اندیشه هایی  ست در مورد موضوع. اگر چه نقد گونه به نظر آیند.
قصدم طرح مشکل است و راهی برای خروج از آن. بدیهی ست که اینها دیدگاه من است و دیگران میتوانند نظرات خود را داشته باشند. به دیگر سخن طرح دشواریهاست بهمراه رهیابیها. 
چرا آنها را در میان میگذارم؟ به خاطر اوج علاقه ام است، به زندگی انسانهای زادگاهم، به عنوان بخشی از بشریت . که در آرزوی غنای فرهنگی و پیشرفتشان هستم.
اساس نکته ها بر مطالعاتم در ادبیات آذربایجان قرار دارد. که با توجه به مقولات عمده و غیر عمده- بیشتر و کمتر- کوتاه نویسی میشوند. 

- در درازنای این سی و چند سالی که از عمر تلاشهای ارزشمند ادبیات نوین آذربایجان میگذرد، اگر عوامل بازدارنده را در نظر نگیریم،  آن، بیشتر در« شعار، ناسیونالیسم، دید سنتی ...»خلاصه شده است. و خیلی کمتر در فراسوی این عناصر-مدرنیت- حرکت کرده است. در شعر،نثر، و نقد. در فرم ، محتوا، فنون سخن ، زیبایی شناسی و ... مشکل اول.
- راه خروجی که  عمدتاً و عملاً طی شده - برای رفع مشکل اول-«تقلید از فرهنگ اروپایی»بوده است. بدون اینکه مقلدین قصد تقلید داشته باشند. یادگیری، عملاً به تقلید انجامیده است. مشکل دوم. 

- فرهنگ اروپایی زاده جامعه اروپاست. مقولات آن نیز برای همین جامعه قابل هضم و درک است. تقلید از این مقولات مشکل ما را حل نمیکند. اگر صد سال هم تقلید کنیم بجایی نمیرسیم.
- درک و یادگیری از فرهنگ اروپایی -به صورت آگاهانه و نه دئمی و ساده انگارانه- نیاز به فهم مقولات «درک و یادگیری»دارد که عمدتاً با «روش علمی-منطقی»تحقق مییابد. یعنی پیش از آنکه در فرهنگ اروپایی- مدرنیت و...- بیاموزیم، ضروریست بدانیم «آموختن چیست؟ و چگونه صورت میگیرد؟ و چگونه به تقلید میانجامد یا نمی انجامد»؟ 

- بیشتر قلمزنان بدون اینکه خود بدانند« اسیر تصورات متعارف یا شناخت غیر علمی »اند. یادگیری بر اساس این «شناخت متعارف» نیز تقلیدی شده است. و باز تاب این عمل در ادبیات آذربایجان بخوبی دیده میشود.
- چگونه میتوان به درستی از فرهنگ خودی، و جهانی آموخت و به دام «تقلید» نیافتاد؟  : الف- برای شناخت پدیده ها 
میتوان از روش علمی منطقی بهره گرفت. ب- محیط را از نزدیک لمس کرد و مورد مطالعه قرار داد. ج-  خودسازی به عنوان« یک شخصیت مخصوص به خود». یا خود ویژه.
- ادبیات آذربایجان و خود نویستده ، در عین حال که میتوانند خصوصیت  آذربایجانی و منطقه ای و جهانی داشته باشند، ضروری ست، دارای «خود ویژگی»نیز باشند. خود ویژگی قلمزن در « سخن و استیل و فلسفه»ی او جلوه گر میشود. و از این راه در ادبیات بازتاب مییابد.
 
سخن:از همه فنون سخن چه شناخته شده و چه نویافته، میتوان بهره گرفت. زبان نویسنده آذربایجان(ایران)، نه زبان شمال است و نه زبان ترکیه. و نه زبان قاطی به نام «زبان میانه». زبان ما زبان مردم آذربایجان خودمان است. البته «یادگیری درست» از هر دو جا به ویژه شمال ضروریست. اما نباید تحت تأثیر آنها کم خم کرد.
استیل:ازفنون و استیل همه مکتبهای ادبی میتوان آموخت. و حتی به راههای تازه نیز اندیشید؛ اما هر نویسنده و شاعر و قلمزن لازم است بعد از تجارب کافی در اندیشه استیل خاصخود باشد و مقلد این و آن نگردد.
فلسفه: چیزی که به نویسنده و سراینده خود ویژگیمیدهد افزون بر
«تجارب زندگی» و فنون سخن و استیل ، «فلسفه»اوست که همه این عناصر را در یک جا ذوب کرده و«شخصیت ویژه»ی هنرمند را پدید میاورد. و استقلال اندیشه ی نویسنده و سراینده نیز از این طریق حاصل میشود. 

- بدون یک فلسفه خاص، که مختص خود هنرمند است، و میتواند نتیجه تجارب زندگی و یادگیری از علوم و فلسفه های مختلف نیز باشد، کسب خود ویژگیممکن نیست. و نویسنده ایکه « سخن و اندیشه و نگاه تازه ای»برای گفتن نداشته در لابلای «قیر و قال ها» گم میشود. همچنان که ادبیات شمال و جنوب آذربایجان و حتی بخش بزرگی از ادبیات ترکیه - منهای آثار
 چند نویسنده جهانی-گم شده است. اینها چیزی برای طرح در صحنه جهانی ندارند. حتی برای داخل خودشان هم . به سبب فقر هنری و فکری.

-بیشتر نویسندگان جهانی از نظر  « سخن و استیل و فلسفه» حرفی برای گفتن داشتند. مانند گوته،  ناظم حکمت و پابلو نرودا، گارسیا لور کا، گارسیا مارکز، این تنسیس برگر، و کافکا، هدایت و جیمس جویس و براهنی و ...
ادبیات آذربایجان(ایران) چه چیزی برای گفتن دارد؟«تبعیض»؟با چه فرم و اندیشه و زبان نوی؟ که بتوان از آن در داخل و سطح منطقه و جهان دفاع کرد؟ آیا «تبعیض» من که «هزار و یک چهره» دارد نمیتواند پیراهن بومی، منطقه ای، جهانی، به تن کرده و همه تبعیضگران جهان را در اندیشه و قالبهای هنری  به چالش بکشد؟ چرا میتواند. و خیلی چیزهای دیگر نیز هستند - مانند دیکتاتوری، مبارزه، خانواده، انسان و حیات و بهره کشی، معنا و بی معنایی، و موضوعات بینهایت زیادی که مربوط به انسان و جامعه و جهان است-
که میتوانند اساس کار قرار بگیرند، و این بستگی به « هنر و فلسفه ی شخصی نویسنده و سراینده دارد. پیشرفت در این مسیر زمانی میسر میشود که قلمزنان ادبیات نوین آذربایجان چهار چوبه ذهن و هنر سنتی خود را شکسته و آنها را به ابعاد جهانی برسانند. مسلط به زاویه هنری و فکری مدرن باشند.با «تقلید» برخورد آگاهانه داشته باشند. به سخن دیگر حرفی برای گفتن و هنری برای نشان دادن داشته باشند.

-نقد علمی نوشته ها، حمایت ادبی آگاهانه از یکدیگر، یادگیری درست و آفرینش خستگی ناپذیر در محیط خود ، لمس محیط جهانی، راه پیشرفت ماست.
ادبیات ارزشمند را تنها در محیط خود میتوان آفرید. در خارج- دور از مردم خود- نمی توان ادبیات ماندگار پدید آورد. گل همیشه بهار ادبیات اگر از محیط خود کنده شود پژمرده شده میمیرد. دریای تشنه ادبیات ما تنها با رود های خروشان زبان محیط و مردم خودمان سیراب میشود. خالق زبان مردم اند. بدون مردم هیچکس قادر به آفرینش یک اثر ارزشمند نیست. 

-ادبیات نوین ما « وضعیت بدی» دارد. مثالهایش را خودتان میتوانید با مراجعه به سایتها و کتابها براحتی مطالعه کنید. اینجا نتایج را مطرح میکنم. علت این وضعیت چیست؟ « عقب نگهداشته شدگی- و عقب ماندگی». هم ما را از پیشرفت باز داشته اند و هم ما خودمان کار « اندیشیدن و خلاقیت مان»را جدی نگرفته ایم.
 ما  هم در « اندیشه- چه سیاسی و چه فلسفی- و هم در هنر» بسیار فقیریم. اما  در «تفکر غیر علمی»، روزمرگی، مثل خیلی ها غنی هستیم. بسیار ضروریست که تضاد این فقر و غنادر ادبیات و دنیای ذهنی قلمزن در جهت پیشرفت حل شود.
-در جهان انقلاب رسانه ای هر «مقوله» ای را میتوان تحقیق و بررسی و آنالیز نمود و به درستی نسبی و کافی درک کرد و آموخت.
کوهنوردان قله های ادبیات آذربایجان میتوانند کارشان را جدی بگیرند. امکانات تا حدی هست. تنها رنج و تلاش خستگی ناپذیر در یک مسیر درست بایسته است. جوانان آذربایجان استعداد در نوردیدن این قله ها را دارند . ساعدی و بهرنگی و براهنی و دیگران بخوبی نشان داده اند که ما این توانایی را میتوانیم داشته باشیم.

-پیشرفت هر نویسنده آذربایجانی، جزیی از پیشرفت مردم ماست، فرهنگ ماست. پیشرفت و تلاشهای همدیگر را مثل «مردمک چشم» خود حفظ کنیم. پیروزی یکی از ما پیروزی همه ماست.
درست نیست وقت و نیروی خود را در راههایی که نتیجه ی منفی داده اند به هدر دهیم. تیر را باید به هدف زد.
همه آثاری که نویسندگان و سرایندگان ما خلق کرده اند - چه به زبان ترکی آذربایجانی و چه به زبان فارسی- بخشی از فرهنگ ماست. 
دوست داشتم این نوشته را به زبان مادری بنویسم. اما شرایط ما طوری ست که حالا-حالاها مجبوریم زبان فارسی را به کارگیریم. 

 

 

فایل صوتی/آیا ال تقسیم، التحریراست ؟ پیرامون اعتراضات ترکیه

$
0
0

 وقایع و اعتراضات اخیر ترکیه در مدت بسیار کوتاهی در تمامی رسانه‌های بین المللی به خبر اول تبدیل شد. اعتراضاتی که ابتدا از گروهی از فعالان محیط زیست ترکیه شروع شد و به سرعت رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت.  اعتراضات اخیر ترکیه  در تمامی رسانه‌های بین المللی به خبر اول تبدیل شد و در این باره ایرانیان بیش از دیگران نظرات متفاوتی را  در اتاق فرهنگ گفتگوارائه کرده اند:: باریش جلال زاده ، جهانگیر لقایی، اثرین ، کیانوش توکلی  

سخنرانی جهانگیرلقایی در گنگره امریکا

ایا جمهوری اسلامی درناآرامی های ترکیه دست داشته است؟

$
0
0

 کیانوش توکلی

جناب یونس شاملی گرامی شما در این نوشتهادعا کرده اید که :«عوامل دولتهای خارجی و بویژه ایران.....در تلاش بوده اند که این اعتراضات را به سوی خشونت سوق دهند.» ایا برای ادعای خود فاکت دارید ویا به نقل ازسخنان اردوغان نخست وزیر ترکیه ،تظاهرات را کار خارجی و ایران نامید را تکرار کرده اید؟ ...شایان ذکر است که ایرانیان زیادی در ترکیه زندگی می کنند و احتمال دارد که تعدادی از آنان در این تظاهرات شرکت کرده باشند

فضائل عزیزان

آقای توکلی من فکر می‌کنم، روز نامه نگاران و فعالان سیاسی میتوانند عقاید خود را بگویند و در بسیاری موارد نیز این عقاید میتواند بدون ارائه دلیل و سند باشد.به دیگر سخن عرصه روزنامه نگارری دادگاه یا محکمه نیست که برای هر نظری، نویسنده مجبور به ارائه سند و دلیل باشد.در برخی‌ موارد نیز روزنامه نگار به دلایل واضح چون به اسناد دولتی دسترسی ندارد با توجه ب قرائن و شواهد میتواند اظهار نظر کند.برای مثال اگر یک روز من در مقاله‌ای ادعا کنم که آقای توکلی تحت تاثیر برخی‌ جریانات مالی‌ و سیاسی، برخی‌ از نویسندگان را از سایتش بایکوت و حذف می‌کند.شما ممکن است به من ایراد بگیرید و بگویید که چه سند و فکتی دارم؟ولی‌ باید به مردم حق بدهید با توجه به رفتار و رویکرد شما، نسبت به شما نظریاتی را میتواند ابراز کنند و شما نمیتوانید اظهار کننده را به صرف اینکه عاجز از ارائه فکت و سند بوده بایکوت کنید.

یونس شاملی

سند منابع خبری ترکیه، ادعای ارگانهای امنیتی ترکیه است. البته تعداد دیگری از شهروندان کشورهای دیگر نیز در این درگیریهای دستگیر شده اند. اما تنها شهروندان یونان و ایران مضنونان فعالیت تخریبی هستند. اگر تنها این خبر تخریبی از سوی یک ایرانی مطرح بود، باید که با احتیاج زیادتری با چنین خبرهایی روبرو شد. اما فعالیت امنیتی ایران در مسائل داخلی ترکیه بسیار طویل است. حمایت از گرایشات تروریستی مذهبی که بارها به درگیرهای مسلحانه با دولت ترکیه منجر شده و حمایت بسیار وسیع ایران از پ ک ک و مداخلاتی از این نوع شائبه مداخله دولت ایران در ترکیه را بسیار قوی میکند. این مداخله بویژه بعد از مواضع دولت ترکیه در قبال بحران سوریه دامنه بسیار وسیعی پیدا کرده است. در جریان آشتی دولت ترکیه و پ ک ک سپاه پاسداران در تدارک استمرار جنگ از سوی پ ک ک بود و این مداخله به روشنی بیرون خزید. اوجگیری عملیات نظامی پ ک ک بعد از موضع گیری دولت ترکیه در قبال سوریه در ترکیه برای همگان آشکار است. دستگیری 10 زن روسپی ایرانی برای جمع آور اطلاعات از شخصیتها نظامی و... نیز اخیر برملا شد. دولت ایران برای تعضیف ترکیه جهت بازداشتن آن در حمایت از اپوزیسیون سوریه به هر نیرنگی و توطئه ایی دست مییازد. اینک دستگیری دو ایرانی نیز که بنا به اظهارات امنیتی در تحریک برای خشونت نقش داشته اند شائبه مداخله را قوی تر میکند. دولت ایران دولتی مداخله گر، صادر کننده تروریسم و بحران و ناامنی در منطقه است. صدور تروریسم، عملیات سپاه قدس در خارج چیز جدیدی نیست که ما را به حیرت بیاندازد.

 کیانوش توکلی

سئوالم از اقای شاملی گویا «مسئله ساز» شد.. در این رابط نا گزیزم که چند نکته را تلگرافی خاطر نشان سازم :1- بعنوان یک خواننده حق سئوال دارم و نویسنده هم مجاز است پاسخ بدهد و یا که نه ....پاسخ گویی ربطی به روزنامه نگار بودن و یا نبودن ندارد ؛ احساس مسئولیت ، احترام برای مخاطب و سرانجام جدی گرفته شدن اطلاعاتی که پخش می کند 2-برکسی پوشیده نیست که پس از شروع درگیری ها ی سوریه؛  پیمان امنیتی ایران و ترکیه برهم خورد و دو طرف شمشیر ها را از رو بسته اند . سازمان مجاهدین خلق ازادنه در ترکیه حرکت می کند و نیروهای نظامی-اطلاعاتی خود را از خاک ترکیه به داخل سوریه منتقل کرده است و ایران هم رسما برای PKK پیغام فرستاده است که حاضر است سلاحهای استراتزیک در اختیار آنان قرار دهند و بشدت از توافق اوجالان با دولت ترکیه ناراحت است 3_ سئوال من این بود که ...ایا جمهوری اسلامی آنقدر قدرت سیاسی - امنیتی دربطن جامعه ترکیه دارد  در حالی که حوادث سیاسی ترکیه که برای دستگاه اطلاعاتی این کشور هم  قافل گیر کننده بود را پیش بینی نماید ؟! بعبارت دیگر ج. ا آنقدر نفوذ در جامعه مدرن ترکیه دارد که قادر باشد در رادیکالیره کردن آن نقش اصلی را بازی نمایند؟ و در تظاهرات فوق مدرن ترکیه که عمدتا از طریق فضای مجازی مثل فیس بوک و... بسیج شده بودند و به لحاظ اجتماعی _ سیاسی شامل سبز ها ، اقشار مدرن ،  جامعه مدرن شهری ، سکولار ها ، چپ ها ، لیزبین ها ، همجنسگریان و.. هنوز تحلیل گران ترکیه مات و مبهوت مانده اند و پس از حوادث اخیر در تلاشند که دریابند که چرا بخشی از مردم مرفعه ترکیه علیه اردوغانی که این همه پیشرفت اقتصادی بیظیر را برای کشور کسب کرده است ؛ قیام کرده اند و امروز یک تحلیلگر ترک می گفت مشکل مردمی که علیه او قیام کردند در نحوه حرف زدن اردوغان است بخشی ازمردم از حرف های او خسته شده اند.4_ بگذارید یک حادثه ای که حدود بیست و دو سال پیش در شهر استامبول اتفاق افتاد و من بطور تصادفی از ان اطلاع پیدا کردم و ان خبری بود که مطبوعات ترکیه با عنوان های درشت نوشتند که دستگاهای امنیتی ترکیه یک شبکه مسلح مخفی چپ علیه ایران را کشف و ان را متلاشی کردندو بلافاصله همان شب 30 نفر از پناهجویان ایرانی را از خانه هایشان بیرون کشیدند و به سازمانهای حقوق بشری گفتند که ما مجبوریم که اینها را به ایران تحویل دهیم .شما سعی کنید فورا از کشورهای غربی برای انان پناهنگی بگیرید . همه این ها درعرض 48 ساعت طول کشید و این 30 نفر به امریکا و اروپا منتقل شدند و داستان واقعی چی بود؟.....دولت ایران اعتراض کرده بود که دستگاه امنیتی ترکیه برخلاف پیمان امنیتی فی مابین درست و حسابی همکاری نمی کند .در این بین یک هوادار ساده سازمان فدائیان اقلیت که روزنامه کار را در بین ایرانیان استامبول پخش می کرد و گویا یک کلت قراضه ای هم خریده بود و انبار کوچکی را هم کرایه کرده بود که ارشیو روزنامه کار بعلاوه ان یک قبضه کلت زوار در رفته را در انجا گذاشته بودو از انجا که راوبط اجتماعی اش با ایرانان زیاد بود در دفرچه اش شماره تلفن های زیادی ثبت شده بود که اکثرا هم شماره تلفن های افراد غیر سیاسی بودند . دستگاه اطلاعاتی ترکیه برای اثبات اینکه در پیمان امنیتی بسیار متهعد هستند ؛ بدنبال سوژه بودند. از سوی دیگر این فرد اقلیتی وضع مالی اش خراب بود و در انبار چیزی نداشت و چند ماهی هم کرایه صاحب ملک را هم پرداخت نکرده بود و کار به تخلیه انبار می انجامد و صاحب انبار متوجه کلت و روزنامه ها می شود و به پلیس اطلاع می دهد و فردا صبح صدها روزنامه ترکیه خبر از کشف بزرگترین شبکه مخفی _ مسلح مخالف جمهوری اسلامی رد در ترکیه چاپ کردند و اکثر رادیوهای فارسی زبان مثل بی بی سی هم آن را با اب تاب در اخبار خود گزارش کردند . اکثر این 30 نفر که نه سیاسی بودند و نه ارتباط سیاسی با ان شخص هوادار فدایی اقلیتی داشتند مات و مبهوت ولی بسیار خوشحال بودند که بلاخره بدون پرداخت پول و قاچاقچی بعنوان پناهنده در اروپا و امریکا پاسخ در یافت کردند ؛ بنابراین نباید فریب بازیهای امنیتی _ دیپلماتیک شد بنظر کارشناسان سیاسی بعید است که جمهوری اسلامی دستی در نا ارامی های اخیر ترکیه داشته باشد .5- در پایان به اقای فضایل عرض کنم که طبق توافق قبلی قرار شد که مسایل مالی پشت پرده و پول های کلانی که دزیافت کرده ام؛ پنهان بماند چیزی درز نکند .....

یونس شاملی

کیانوش عزیز، از توضیح مفصل شما و برای سوءتفاهم زدایی شما خرسند شدم. روشن استکه در جریان تضادها و تلاشهای جمهوری اسلامی در ترکیه قرار دارید. فعالیتهای برون مرزی ایران برای ترویچ اسلامگرایی، صدور تروریسم و عملیات تخریب و حتی اخیرا صدور نیروهای مسلح برای حمایت از یک حکومت (بشار اسد در سوریه) و همزمان انتقال حزب الله لبنان به صفوف ارتش سوریه شاید در بین کشورهای جهان سومی بی همتا باشد. به عبارت دیگر من دولتی در منطقه نمیشناسم که عملیات تخریبی و برون مرزی آن به جمهوری اسلامی برسد. اما در مورد نوشته من شاید اندکی هم سوءتفاهم پیش آمده باشد. مقصود من از آوردن دستگیری عوامل خارجی به آن معنا نبوده و نیست که گویا این عوامل تاثیرات زیادی در این اعتراضات داشته اند. من ابدا چنین فکر نمیکنم. اعتراضات اخیر آینهء تمام نمای پیشرفتهای اقتصادی و براینده اجتماعی سیاسی آن است. در چنین شرایطی البته که دولت متخاصم خارجی و از جمله موضع بسیار خصمانه دولت جمهوری اسلامی نسبت به ترکیه تمامی هم خود را برای تخریب حرکتهای مدنی و مترقیانه را نباید از نظر دور داشت. تخریب یک حرکت اعتراضی وسیع میتواند با خشونت هایی تاکتیکی در این و یا آن زمان مشخصی هم به چهره یک جنبش مردمی صدمه بزند و هم حتی اگر شانس نیز به دشمنان آزادی یاری دهد نتایج بسیار ناهنجاری را بصورت تاکتیکی ببار آورد که کل حرکت را به ضد آن تبدیل کند. اما من تنها به تلاش مذبوهانه رژیم ایران اشاره کرده ام، اما از تاثیر آن سخن نگفته ام. هر چند که ما از چند و چون مداخله عوامل خارجی در تخریب چهره جنبش مدنی و اجتماعی اخیر در ترکیه آگاهی کافی نداریم. اگر دقت کرده باشید موضع آتوریتر نخست وزیر ترکیه در برخورد با جنبش اعتراضی اخیر به خشونتهای تاکتیکی که اینجا و آنجا رخ نموده تکیه دارد. درصورتیکه کل جنبش اعتراضی اخیر بسیار مسالمت جو و حتی غیرحزبی است.

رضا

نویسنده در تحلیل اعتراضات کاملاً مدنی مردم ایران،از مدنی بودن آنها نه تنها سخنی به میان نه‌‌ میاورد بلکه با تخریب آن جنبش به ویژه جلوگیری از سرایت آن به اهالی ترک زبان کشور نیز به شدت جلوگیری می‌نمود.از این روی بی‌ جهت نیست به آن ادعای ایشان که برخی‌ عوامل خارجی‌ در تشدید و ردیکالیز شدن جریان دست دارند،با دیده ابهام نگریست.به باور بنده این نوشته که آن جنبش در ترکیه مدنیست،نه در تحلیلی جامعه شناسانه ایشان از کشور ترکیه بلکه از دیدگاهی‌ ناسیونالیستی عنوان شده است.جنبش عظیم مردم ترکیه از دیدگاه آقای شاملی فقط به دلیل ترکی‌ بودن آنست،هر چند به غلط!بر عکس مردم ترکیه با هر زبان و فرهنگ،پس از مشاهده سرکوب عریان فعالین زیست محیطی‌ پا به میدان حمایت از آزادی‌های خود گذاردند.تحلیل آن را نیز به عهده جامعه شناسان آن دیار می‌گذاریم.اما پرسیدنی ‌ست که آقای شاملی خود به چه گونه از این جنبش مترقّی ت


توهین چیست، دروغ چیست، و مسئولیت اخلاقی شهروند مدرن در برابر این مقولات چیست؟

$
0
0

 رازی

آقای کیانوش توکلی عزیز، مراقب آنچه که می نویسید باشید و از آقای شاملی تقاضای سند نکنید، در غیر اینصورت مسئول کامنتها حتا پیام شما را هم سانسور خواهد کرد! همانطور که من سؤال کردم و پیامم به تیغ سانسور دچار شد. از این گذشته، این فرهنگ "حرف مستند زدن"در بین نویسندگان ایرانی اصولا نه تنها شناخته شده نیست، بلکه اصولا لازم شمرده نمی شود. آقای شاملی بارها و بارها در اینجا مطالبی نوشته که اطلاعات آن بیشتر مربوط به بخارات معده بوده است تا تحقیقات مستند (آقای مسئول کامنت این حرف توهین نیست، واگر هم آقای شاملی احساس توهین شدگی می کند، من پیشاپیش از ایشان معذرت می خواهم). شما از کسی که رضاشاه را وادار می کند از پادشاه افغانستان اجازه بگیرد چه انتظاری دارید؟ شما یکی از کامنتهای مرا بنان کیمنت خواندنی در صفخه اول چاپ کرده بودید، سؤال را تکرار می کنم: «چرا دروغ گفتن توهین به حساب نمی آید؟»

 یونس شاملی 

آقای رازی، (اسم عالمانه ایی هم انتخاب کرده اید) نوشته شما نه تنها مرز توهین را درنوردیده حتی به نظرم در سطح تهوع آوریست. شما با این نوع اظهار نظرها میخواهید احترام هم برایتان بگذارند؟ شما خودتان اولین کسی هستید که به خودتان بی احترامی میکنید و انتظار دارید که محترم شمرده شوید. چرا؟ رفتار محترمانه با اهداف فکری شما خوانایی ندارد؟ اجازه گرفتن رضا شاه برای انتخاب نام ایران برای این کشور، یک اطلاع تاریخی است. منابع و مقالات بی بی سی را نگاه کنید آن منبع را پیدا میکنید. یک پرفسور افغان این مطلب را در یک مقاله خود در بی بی سی نیز آورده است. اگر خیلی علاقمند هستید جستجو کنید. اما آنچیزی که شما نمیدانید کفر نیست بی اطلاعی است. لازم نیست به خاطر نادانستنی هایتان به دیگران انگ بچسبانید

 مسؤل کامنتها

جناب رازی، مشکل اینجاست که یکی را دروغگو خطاب می کنند و نامه بلندبالایی برایمان می فرستد که: «به من توهین شده است، زیرا دروغگو کسی است که به عمد، واقعیتی را برای بریب دادن دیگران طور دیگری جلوه می دهد». ای استدلال برای من قابل قبول است. دیگری چون شما که دیگران را دروغگو خطاب می کند، می گوید که دروغگو خطاب کردن دیگران توهین نیست، زیرا در واقع، کسی که واقعیت را طور دیگری جلوه می دهد، دروغگوست. به نظر من هم این استدلال کافی نیست زیرا من نوعی از نیت واقعی طرف مقابل و یا از میزان اطلاعات او، اطلاع دقیق ندارم و نسبت دادن دروغگویی به کسی را یک اتهام قضاوت شده می دانم. حالا آیا شما می توانید مشکل مرا حل کنید؟ من از کجا باید بدانم کسی که او را دروغگو خطاب کرده اند، احساس توهین خواهد کرد یا نه؟ به همین دلیل تصمیم من بر این است که برای مطبوعتر کردن جو گفت و گو و تبادل نظر در کامنتها، چنین کامنتهایی را منتشر نکنم و اولا خیال خودم را راحت کنم . دوم اینکه به بهتر شدن و دوستانه تر شدن جو کامنتهای سایت یاری رسانم. شاید امکان کامنتهای سایت در آینده ای نه چندان دور، به محلی سالم برای تبادل نظر تبدیل شود و نه جایی برای بحث و جدلها و فحاشی ها و جایی برای کینه ورزی و خراب کردن همدیگر. امیدوارم که شما و دیگران نیز از بکار بردن اصطلاحاتی تحریک کننده و آزارانده، پرهیز کنید و مرا مدیون خود سازید.

رازی گرامی، ما از نقد استقبال می کنیم و همواره استقبال کرده ایم. معیار ما برا توهین و اتهام و... معیارهای عمومی است و ربطی به احساس این یا آن شخص ندارد. بارها اتفاق افتاده است که دوستانی، کامنتهایی را توهین آمیز دانسته اند و ما استدلال کرده ایم که توهین آمیز نیستند و یا برعکس. اگر کسی نام شما را توهین آمیز بداند، ما از او دلایلش را می خواهیم و اگر دلایلش برای ما (من و مدیریت سایت) قابل پذیرش باشد، به آن گردن می نهیم و اگر نه، برایشان استدلال می کنیم. من و شما ممکن ازت در این بحث به نتیجه ای واحد نرسیم و ممکن است که برسیم. در نهایت آن را به قضاوت خوانندگان می گذاریم و دست آخر به خواست خوانندگانمان گردن می نهیم. در نظر داشته باشید که ما نه تنها به کلمات آشکارا توهین آمیز، بلکه تا آنجا که در توانمان است، به سالم و دوستانه نگه داشتن جو کامنتها نیز توجه داریم و حساس هستیم.

کیانوش توکلی

جناب رازی گرامی / همانطور که مسئول کامنت ها نوشته است . شش نگاه متفاوت در مدیریت این کامنت ها را کنترل می کند و اگر شکایتی باشد ؛ می شود به ادرس امیل اعضای مدیریت پست کرد.

رازی 

جناب مسئول کامنتها، اینکه شما در این مناقشه طرف آقای شاملی را می گیرید، حداقل برای من جای تعجبی ندارد. از قضا مصداق "آفتاب آمد، دلیل آفتاب!"همین رفتار شما است، که نشان می دهد «در ایران گلوبال همه برابرند، ولی بعضی برابرترند!» من گفته ام و بازهم می گویم و هزار بار دیگر هم تکرار می کنم که اگر من از ارائه سند در مورد ادعایم آگاهانه خودداری کنم، شایسته نام "دروغگو"هستم. و همچنین معتقدم و کوتاه هم نمی آیم که "دروغ گفتن"توهین مستقیم به شعور خواننده است و شما ظاهرا تا وقتی که پای قومگرایان افراطی در میان باشد، مشکلی با این مسئله ندارید. دم خروس ادعای شما درست آنجایی بیرون می زند که می نویسید: «آقای شاملی نوشته شما را توهین به خود و حتی تهوع آور می دانند»!!! در واقع فتوای آقای شاملی برای شما وحی منزل است و «آفتابی که آمدنش دلیل آفتاب است»! در واقع اساسا "توهین"آن است که آقای شاملی بگوید و نهآنچه که در عرف جامعه به آن توهین می گویند. به عبارت دیگر اگر آقای شاملی بفرمایند که ایشان اسم من یعنی"رازی"را توهین به خودشان می دانند، شما بنا بر قاعده خودتان اسم من را هم سانسور می کنید، درست فهمیدم؟ اوج تراژدی ولی آنجا است که ایشان کلمه "تهوع"را در یک نوشته عمومی بکار می برد (و شما هم با شادمان وافر آنرا تکرار می کنید) ولی آنکه فضای کامنها را مسموم می کند، من هستم! راستی داستان قاضی بلخ را خوانده اید؟ البته کامنت آقای شاملی بسیار سخیفتر از آن است که احتیاج به جواب من داشته باشد. ولی از شما می خواهم کامنت ایشان خطاب به من، و کامنت سانسور شده من را به چند انسان بی طرف که تعصبات قومی و قبیله ای نداشته باشند نشان بدهید و بپرسید کدامیک از آنها "توهین آمیزتر"است. آنوقت کلاهتان را قاضی کنید و به آسمان نگاه کنید، برای دیدن آفتاب هیچوقت دیر نیست، بشرط آنکه تعصب قومی چشمان را کور نکرده باشد. کامنت هر کسی آئینه تمام نمای شخصیت اوست، پس کامنت آقای شاملی را دوباره و سه باره بخوانید. با آرزوی موفقیت روزافزون برای شما در امر شریف ممیزی.

جناب رازی، خوشبختانه شش نفر اعضای مدیریت سایت که از ملیتهای مختلف هستند، بر کار من نظارت دارند. سوال این است که آیا سایت باید معیارهای شما را بپذیرد و یا اینکه شما لازم است که معیارهای سایت را برای کامنت نویسی بپذیرید. من نوشته ام که آفتاب آمد دلیل آفتاب. برای اینکه بحث من در این بود که آنچه را که شما توهین آمیز نمی دانید، می تواند برای دیگری توهین آمیز باشد. آنچه را که شما خطاب به آقای شاملی نوشته بودید و آن را توهین نمی دانید، آن را آقای شاملی توهین آمیز و بالاتر از آن می دانند. بحث من بر سر این است که این وسط تکلیف من چیست؟ و نتیجه گرفته ام که تصمیم گرفته ام برای مطبوعتر کردن جو گفت و گو و تبادل نظر در کامنتها، چنین کامنتهایی را منتشر نکنم. از نظر من این تصمیم برای همه معتبر است و برای من برابرتری وجود ندارد.

رازی 
 
با درودی دیگر به مسئول کامنتها و بقیه مسئولین ایران گلوبال به بهانه کامنتهای خودم و جوابهای شما بد ندیدم نظر خودم را در باره موضوع مورد بحث کمی بازتر مطرح کنم، امیدوارم دوستان دیگر با نظراتشان به روشنتر شدن مطلب کمک کنند. من یکبار دیگر هم نوشته بودم که بهیچوجه دوست ندارم بجای شما باشم، زیرا ممیزی و سانسور (نه در مفهوم منفی، بلکه در مفهوم تکنیکی، تخصصی آن) کاری شاق و طاقت فرسا است. ولی مسئله من این نیست. من نگاه شما و سیاست ایران گلوبال را نقد می کنم و توقعم از سایتی که خود را پیرو ارزشهای "گلوبال"می داند، این است که مرزهای تفکر قبیله ای را بشکند و در بررسی افکار، عقاید، نوشته ها و نقدها به اصول پذیرفته "گلوبال"پاینده بماند، چنین نگاهی نمی تواند از یک طرف در دفاع از قبیله خودی هزار و یک توجیه ببافد که: «کسی که با اصرار و ابرام دروغ می گوید، الزاما دروغگو نیست» و از طرف دیگر در برابر قبیله غیرخودی از کنار نسبت "تهوع‌آور"به آسانی آب خوردن بگذرد و نه تنها آنرا چاپ کند، که در نوشته خود آن را تکرار هم بکند. جهان گلوبال، جهان "فرد"هاست و نه جهان "قبیله"ها. این قبیله ها می توانند نژادی، خونی، خاکی و فکری باشند. در فرهنگ گلوبال انسانها همه برابرند و به دو دسته "برابرها"و برابرترها"تقسیم نمی شوند. امیدوارم در درک منظور من دچار سوءتفاهم نشوید، دلیل من برای پافشاری بر سر این موضوع این نیست که مثلا به من برخورده یا موضوع را به شخص خودم گرفته ام. من شما را و همینطور دیگر مسئولین ایران گلوبال را انسانهای صادقی می دانم و اگر جز این بود، وقتم را صرف نوشتن نمی کردم. محرک و انگیزه من برای نوشتن این است که معتقدم همه ما باید یکدیگر را نقد کنیم و بیرحمانه نقد کنیم و از نقد، حتی اگر گاهی گزنده و تلخ شد نترسیم. "نقد"کلید طلائی پیشرفت اندیشه است. از نقد نباید ترسی بدل راه داد. برداشت من، که شاید اشتباه باشد، این است که ایران گلوبال هم مثل همه ما ایرانیان از تفکر گلوبال سالها، ولی از فرهنگ برخورد با نقد دهه‌ها فاصله دارد. برای همین هم هست که از خواندن بعضی از نقدها برآشفته می شود، بخصوص اگر آنها مناسبات عشیره ای درون سایت را نشانه بگیرند. پس دست به سانسور می زند، ولی سانسور یک کنش موردقبول اندیشه گلوبال نیست، پس باید برای آن محملی تراشید. اینجاست که تفکر عشیره ای بر گرایش گلوبال پیروز می شود و از یک محمل پیشامدرن بنام "توهین"بهره می گیرد. توهین، در مفهوم قبیله ای آن مفهومی است موازی "ناموس"و "غیرت". در مفهوم مدرن و گلوبال اما توهین کرامت انسانی را نشانه می گیرد. سیاستمداران اروپایی بارها و بارها یکدیگر را "دروغگو"می نامند و تا بحال ندیده ام که به کسی بربخورد. بیاد دارم که یکی از احزاب آلمان سالها پیش در برابر احزاب رقیب شعار "پای دروغ کوتاه است"را انتخاب کرده بود. فرهنگ عشیره ای ولی با این مفاهیم و برداشتهای مدرن بیگانه است. از یکطرف برای خودش به عنوان یک "فرد"مسئولیت اخلاقی ارائه سند را قائل نیست و از طرف دیگر هم با شنیدن کلمه دروغ و دروغگو احساس می کند به "ناموس"فکری اش توهین شده، پس دیگ "غیرت"ش بجوش می‌آید و اعتراض می کند، حذف می کند و سانسور می کند. این آن پدیده ایست که من نقدش می کنم. خود من بهیچوجه از اینکه آقای شاملی از خواندن کامنت چندخطی من دچار "تهوع"می شود، ناراحت نمی شوم. چیزی که فراوان است، داروی ضدتهوع! آنرا توهین به خود هم نمی دانم و بهیچوجه راضی به سانسور آن نیستم. در اینجا به کرامت انسانی فرد من توهینی نشده، زیرا اثبات یا رد اینکه آقای شاملی واقعا بعد از خواندن یک کامنت چند خطی به دستشوئی خانه‌اش می رود و سرش را در کاسه آن می گیرد و "بالا می آورد"یا نه، تنها با گواهی پزشک ممکن است. پس ما چاره ای نداریم، جز اینکه باور کنیم این اتفاق در باره ایشان افتاده است و من از اینکه باعث چنین ناراحتی جسمی برای ایشان شده ام، عمیقا متأسفم و امیدوارم که بدل نگیرد، ولی در عین حال همه این پرسشها و بررسیها را در تفکر ماقبل مدرن و عشیره ای جا می دهم. فرهنگ گلوبال بالاترین فضیلت شهروندان را "مسئولیت"پذیری می داند و مسئولیت اخلاقی را حتی بالاتر از مسئولیت قانونی می داند. پس هر کسی که در این فرهنگ و بخصوص در سایتی که داعیه "گلوبال"بودن را دارد قلم می زند، باید برای تک تک مدعاهایش پاسخگو باشد و خود را موظف به ارائه سند بداند. با اینهمه نویسنده این آزادی را دارد که بگوید «عشقم کشیده سند ارائه نکنم» آنوقت مسئولیت سایتی که ادعای فرهنگ گلوبالی را می کند و خود را "ایران گلوبال"می نامد چیست؟ در زبان آلمانی به نوشته های جنجالی و بی سند (بخصوص اگر نویسنده آنها مصرانه از ارائه سند خودداری کند) reißerisch میگویند. معادل انگلیسی آن sensationell است. شما هیچ نشریه معتبری را نمی توانید پیدا کنید که چنین نوشته هایی را بچاپ برساند. در واقع نشریات معتبری مثل دی ولت، اشپیگل، دی تسایت و امثال آنها با این روش هم اعتبار خودشان را حفظ می کنند و هم پاسخگویی را به نویسندگانشان تحمیل می کنند. این، معیاری است که در نشریات مدرن و پایبند به فرهنگ گلوبال کسی از آن کوتاه نمی آید. گلوبال از ریشه گلوبوس به معنی کره زمین است. پس وقتی از یک ارزش گلوبال حرف می زنیم، منظورمان باید ارزشی پذیرفته شده در سرتاسر کره زمین باشد. نمی توان از یک طرف ادعای جهانی بودن (گلوبال) را داشت و از طرف دیگر سطح مطالب درج شده و همچنین روش برخورد با کامنتها را به احساسات و تعصبات عشیره ای تقلیل داد.در اقع در یک سایت مدرن با اندیشه گلوبال، این وظیفه من خواننده نیست که از نویسنده مقاله تقاضای ارائه سند کنم، این مسئولین سایت هستند که باید از درج مطالبی که مستند نیستند و تنها بدنبال جنجال‌آفرینی و تحریکند، خودداری کنند. گفتن اینکه «مسئولیت نوشته ها به عهده نویسندگان است» در بهترین حالت بی مسئولیتی و در بددترین حالت عوام فریبی است. در خاتمه برای سایت ایران گلوبال آرزوی رسیدن، دریافتن و درک و هضم فرهنگ گلوبال را می کنم و امیدوارم طرح این مطالب بحث در باره بداشتهای مدرن از "آزادی بیان"، "توهین"، "مسئولیت"و پاسخگویی را دامن بزند. با تشکر.

رازی گرامی، از نقد و نوشته هایتان تشکر می کنم. مسلما خواندن آنها و تفکر در باره آنها به من کمک خواهند کرد و از آنها بهره خواهم برد و یاد خواهم گرفت. امیدوارم روزی ما هم به آن فرهنگ گلوبال مورد نظر شما دست یابیم و بتوانیم سایت را به معیارهای پیشرفته نزدیک و نزدیکتر کنیم. ما در این راه به یاری شما و همه خوانندگان عزیز نیاز داریم.

اندر موانع اتحاد "ما"،

$
0
0

 بخش اول

 

در عین حباب آب دریاب    آن آب در این حباب دریاب

 

در این حقیقت کمتر تردیدی در میان مخالفین نظام حاکم بر کشور وجود دارد،  که فرایندهای عمده سیاسی درون کشور، خارج از حوزه تاثیر اپوزیسیون و منتقدین مستقر در خارج از کشور قرار گفته اند. به فعل در آمدن پتانسیل بالقوه شعاری چون "انتخابات ازاد"با هدف تاثیر بر این فرایندها، صرفنظر از چیره گی آن به عنوان یک راهبرد مشترک همگانی در فضای گفتمانی اپوزیسیون، در گرو غلبه بر موانع متعدد دیگر ی بر سر راه اتحاد در حول چنین شعار راه بردی است.

  فعالیت متشکل و هدفمند در این مسیر، چیزی جز شرکت در پروسه ای که میتواند به گذر از نظام کنونی منتهی شود، نیست. چنین ایده و نظری از سه جانب  مورد نفی قرار گرفته است.

اولین آن از سوی بخشی از نیروهای اپوزیسیون با گرایشات چپ و یا ملی بوده که آن را چلبی سازی از سوی  طرفدارن جنگ با ایران در غرب معرفی کرده اند.

دومین گروه، به صف منتقدین اصلاح طلب ولی سکولار نظام کنونی تعلق دارد، که چنین استراتژی ای را، مخل مشی اصلاح نظام از درون دانسته و براندازانه معرفی کرده اند.

مخالفت اصلی اما، از سوی ارگانهای تبلیغاتی و امنیتی کشور به نماینگی از سوی نظام حاکم بوده است، که این راهبرد را، توطئه ای بر اندازانه از سوی دشمنان ، بر علیه کشور می شناسند. مسئولین تامین و تضمین امنیت نظام، با اطلاع و شناخت از پتانسیل  متحد کننده این راهبرد، نسبت به تداوم ابتکارات موجود در جلب نیرو پیرامون آن، از جمله پتانسیل آن برای ایجاد جاذبه در میان مدافعان ولایت مشروطه در نظام کنونی، شناخت کافی دارند. بر همین اساس، از همان ابتدای طرح آن در کنفرانس اول استهکلم، روش های کلاسیک خرابکاری از طریق عوامل تحت کنترل نهادهایی امنیتی، و تبلیغات دروغین گسترده بر علیه این ایده وحاملین آن به طرق مختلف شروع و ادامه یافت، و باید انتظار داشت در صورت گسترش حمایت و همدلی از این استراتژی، تولید وترویج گفتمانهای حکومتی و یا تقویت نظریه های باب طبع نظام در درون مخالفین آن  نیز تشدید شوند.

  این نوشته بر مبنای چنین برداشتی، میکوشد جهاتی از اشتراکات نظام حاکم و بخشی از مخالفین را به عنوان یکی از موانع شکل گیری همکاریهای سودمند در در درون آن ها به تصویر کشد.  بدیهی است که تعابیر واستنتاجات مطروحه در این نوشته بر تجربیات و در یافتهایی شخص نگارنده استوار بوده و به همین جهت نیز اعتبار ، عمومیت ویا دقت آن ها را باید محدود فرض کرد.

 

چند معنی قرار دادی

-منظور این نوشته از "ما"بطور عمده گرایشات سیاسی موسو م به چپ  است که در قالب احزاب، محافل و افراد مستقل موجود مستقردر خارج از کشور فعالیت دارند. بخشی از این "ما"به لحاظ مواضع سیاسی در جایگاه اپوزیسیون نظام به معنای متعارف آن استT ولی  بخشی دیگر در قالب منتقد نظام، بین اپوزیسیون و نظام حاکم در رفت و آمد دایمی است. در در بعضی احزاب چپ، و یا ملی با پیشینه چپ، این دو گرایش شانه به شانه هم به رقابت برای کوبیدن مهر خود بر مشی سیاسی آنها، مشغول رقابت اند.

-این"ما"متشکل از یک طیف وسیع ناهمگون از گرایشات متفاوت و گاهن متضاد سیاسی است، به همین دلیل تعمیم تعابیر و یا نتیجه گیری های این نوشته  بر همه گرایشات این طیف توصیه نمیشود.

- بقیه گرایشات متعلق به اپو زیسیون و منتقدین از هرنوع وجنس آن در درون این "ما"قرار ندارند، گرچه  بعضی از تعابیر و برداشتها در این نوشته می توانند در مورد آنها نیز صادق باشند.

نگارنده این مطلب دارای سابقه فعالیت در درون "ما"بوده ، و خود را مبری از گرفتاریهای مبتلابه آن نمیداند.

 -منظور از"آن ها"، قدرت حاکم بر ایران است که از بلوکهای مختلف و درعین حال متحد که در راس آنها بیت رهبری به زعامت شخص رهبر قرار دارد، تشکیل شده است. بلوک متعلق به رهبر صرفن یک فراکسیون معمولی شریک در قدرت نیست، سهم شیر در تقسیم منابع قدرت و ثروت کشور، و تعیین سیاستهای خرد وکلان آن در تحلیل نهایی به رهبر و بلوک او تعلق دارد. تصمیمات رهبر گرچه متاثر از کشاکش بلوکهای قدرت در سهم خواهی اند، اما  بر مبنای حفظ، تداوم و تقویت برتری بلوک او در پروسه سهم گیری بنا میشوند، و درست به همین دلیل نیز تاکنون سیاست اصلاح طلبان، از نوع حکومتی آن گرفته تا اپوزیسیونی اش که تغییر رفتار رهبر را از طرق عادی، در مرکز سیاست خود قرار داده بودند به نتیجه ای نرسیده است. آنان اگر مصالح شخصی و گروهی خویش را، به جای مصلحت مردم وکشور نه نشانده باشند، باید انتظار داشت که از چنین سیاستی فاصله بگیرند.

 

ناباوری"ما"به شعارهای خود

یکی از مشکلات موجود در "ما"عدم تعهد عملی و اخلاقی به تعقیب برخی از سیاست هایی است که میتواند نقطه مشترکی برای اتصال و همکاری در درون "ما"باشند.

پذیرش تقدم امر دموکراسی بر سوسیالیسم، و قبول شعار انتخابات آزاد به عنوان یک راه برد  برای گذر مسالمت آمیز به دموکراسی(و نه یک راه کار در لحظه فعلی) در همین راستا، دو نمونه روشن برای اثبات این ادعاست.

آیا میتوان بدون پذیرش تبعات "پذیرش تقدم دموکراسی بر سوسیالیسم"که عبارت است از سمت گیری برای همکاری های ضرور در ایجاد فرایندی که به بر قراری یک دموکراسی پارلمانی منجر شود، مدعی باور به تقدم دموکراسی بر سوسیالیسم بود؟

 آیا بدون ورود به گفتگو  و همکاری با دیگر مدافعان "شعار انتخابات آزاد"برای تبدیل آن به شعاری فراگیر در میان همه نیروهای مخالف و منتفد استبداد مستقر در کشور می توان صحبت از پذیرش شعار انتخابات آزاد کرد؟

"ما"اغلب عادت کرده است اهداف و شعارهای خوبی را در کنگره ها و تجمعات خود به تصویب برساند، بدون آنکه  واقعن قصدی جدی، و برنامه ای روشن برای عملی کردن بعدی آنها داشته باشد. ظاهرن، یا بعضی ها، پیامد های سیاسی-عملی این نوع شعارها را متوجه نیستند، و یا هم صرفن بهره بر داری های تبلیغاتی از آن ها را در رقابتهای فیی ما بین مد نظر دارند، تا اگر  ضرورت اقتضاء کرد بگویند "ما"هم این را قبول دارد، "ما"هم این را گفته است، "ما"هم به این رسیده است، و "ما"قبل از همه این را گفته است، "ما"تحول پیدا کرده است و...انسان بی اختیار یاد "صمد آقای"دوست داشتنی پرویز صیاد در فیلم "صمد اژدها میشود"می افتد که  وقتی قصد کور کردن چشم حریف خود را داشت، مرتب تکرار میکرد "هیچ کی نمی تونه مثل ما انگشت بزنه". 

 

بحران"آنها"و تفرق "ما"

 پرسش این است که چه نوع رابطه ای بین روند تضعیف انسجام و قدرت در "آن ها"، با تداوم ضعف و بحران در "ما"وجو دارد؟ دوستی مرا ترغیب به اندشه در پاسخ به این سوال که طراح آن هم خود او بود کرد. وی تداوم یک رابطه "خونی"قدیمی بین این دو را، فاکتور اصلی در ایجاد چنین وضعی میشمارد، و من هم متقاعد به محق بودن او شده ام.

 اینکه عده ای از عاملان "آنها"همیشه به خرابکاری و تشدید تفرقه در میان "ما"مشغولند، نمی تواند توضیح روشنی در توصیف گستره و عمق پراکندگی های "ما"باشد.

وقتی مقبولیت و نفوذ"آنها"در میان لایه های اجتماعی و گرایشات سیاسی هوادار شان در ابعاد میلیونی از دست میرود، رشد همدلی و همگرایی در مناسبات درونی "ما"قابل انتظار است، اما ، فعلن نشانه ای امید آفرین از چنین پدیده ای دیده نمیشود.

وقتی اصلاح طلبان در قدرت بودند، تلاشهای نهضت آزادی و ملی مذهبی ها را، برای همکاری ونزدیکی با خود بی پاسخ می گذاشته و یا رد می کردند. رانده شدن آنها از حکومت، باعث تجدید نظر در این سیاست نشد. آنها هنوز هم از نزدیکی و همکاری جدی با جریانات مذکور امتناع می کنند. در سوی دیگر هم، نهضت آزادی و جریان ملی-مذهبی که خود به چنین روشی معترض بوده اند، تمایل دارند همان رفتار را با دیگران غیر هم جنس خود بکنند. ما چنین پدیده ای را در مناسبات فیما بین بقیه در درون"ما"نیز به کرات شاهد بوده ایم؟ یک مثال در این مورد کفایت می کند. چندی پیش عده ای به صرافت ابتکاری به نام "اتحاد برای دموکراسی"افتادند. بلافاصله ، تفرق "ما"تبدیل به همدلی ویرانگر بر علیه آن گردید. جریاناتی چند برای تنبیه این خیره سری فرمان بسیج و حمله عمومی صادر کردند. هدف مقدم، اقناع بقیه"ما"برحرامزادگی و ... موجود نورسیده بود، تلاشی که عینن از سوی "آنها"هم به ظهور رسید.

 

دیروز "ما"، امروز "آنها"

نگاهی گذرا به پدیده های مرتبط با احساسات و عواطف "ما"و "آنها"، همسانی ها، و  همسویی های تامل بر انگیزی را آشکار میکند

 "آنها"هم چنان پرچم هدایت بشریت را به سوی  آرمانهای آسمانی خویش در دستان خود دارند، و بخشی از ما نیز، هنوز مفتخر به رسالتی مشابه، زیر پرچم دگمهای "رهایی"بخش مکاتب دیگری به "پیش میتازیم".

گویا مخالفت با استبداد،بذر و نهال آزادگی را در ذات "ما"خود بخود نهادینه کرده است. این عقیده خرافی تا  همین گذشته نزدیک، چنان در تار و پود ما ریشه کرده بود(حتی در سطحی  هم اکنون)، که پذیرش برخی "آیات"زمینی در "ما"، مشابه حکم معجزه آسای گفتن اشهد در"آنها"، نه تنها اولین شرط خلوص اخلاقی، بلکه گامی برای  جلوس بر کرسی دانایی و اشراف بر همه امور عالم و آدم بود. شکاکین و مرددین البته باطل، و در آستانه نابودی توصیف می شدند، و منکرین و کافرین به اشد مجازاتها از جمله  ترور شخصیت محکوم میگشتند.

یادم آمد که، همین اخیرن، کسی از اعماق دوباره ندا در داد که آمریکا ی جهان خوار در آستانه نابودی است. این صدای"آشنا"از حنجره رئیس کل بسیج "آنها"در آمده بود.

 بخش بزرگی از اعمال و آمال کسانی مثل این دایناسور ، خمیره ای خام از خواسته ها و ایده آلهای دیروزین ماست. کسانی از "ما"هنوز هم با  "آن ها"ضمیر مشترکی را تقسیم می کنیم. این فقط "آنها"نیستند که فسیلها را تداعی میکنند، برخی از "ما"هم، دلبسته آن دیروز، در گذشه خود منجمد شده ایم. کسانی از ما  در این میان ، چنان در دنیای هپروت خویش غرقند، که دیگر فرصتی برای زمینی شدن نخواهند داشت.

برای بخشی از "ما""آنها"یا فرعند و یا اصلن و جود خارجی ندارند، و اینان در کنار"آنها"، "نبردهای"سر نوشت سازی را برای شکست غرب جهانخوار در چشم انداز قابل دید پیش گویی می کنند.

 

دشمنان"آن ها"، دشمنان "ما"

هنوز هم تشابهاتی بنیادی در این زمینه موجود اند. شیطان بزرگ و "اذناب آن"در منطقه خصوصن اسراییل، هنوز هم به عنوان دشمنان بزرگ هر دو باقی مانده اند . برای کسانی هم، امپریالیسم جهانخوار با کمی تعدیل به "اجنبی و خارجی"تغییر ماهیت داده ، که البته همچون گذشته، مرتب برای از بین بردن استقلال ما، کمین های هولناک پهن میکند. سرمایه داری در "غرب"، مولود فقر و بیکاری و مصیبت است و آمریکا هم مسئول درجه اول آن، اما این شر، در خشن ترین اشکال بروز آن درشرق، از ایران گرفته تا، هند و چین و روسیه، بنا بر ملاحضات و مصالح"ما"نباید در کانون توجه ما"قرار گیرد.

 هنگامی که ستار بهشتی را در شکنجه گاه میکشند، ناگهان کسانی مبارزه با عملیات"بهپادهای آمریکایی"را در افغانستان و پاکستان به "ما"یاد آوری میکنند . برای چنین کسانی، استفاده از فشارهای مجامع بین المللی و خارجی برای توقف اقدامات رژیم ترور و سرکوب بر علیه مردم و روشنفکران کشور ، تحت عنوانهایی چون تکیه به فاکتور خارجی برای برهم زدن تعادل نیرو در درون کشور تقبیح شده، و بنا براین نباید به کار گرفته شوند. البته از نظر آنان، تلاش حاکمین کشور برای جلب حمایت محافلی درغرب، و خصوصن دولتهای چین وروسیه در شرق، برای پیشبرد مقاصد خود ویزه آنها، و تداوم حیات نظام سرکوب و پی گرد در درون کشور، استفاده از عامل خارجی برای حفظ موازنه نیروها در داخل محسوب نمیشود.

 مشابهت شعارهای بخشی از"ما"با "آنها"حیرت انگیز است. کلیت "ما"بطور مرتب با شعارهای تب آلود کسانی از سخنگویان خویش بمباران میشود؛ "اتفاقی بزرگ در پیش است"، رهایی از سرمایه داری در آستانه است و..."جنبش میلیاردی بر علیه سرمایه...""سوسیالیسم در آمریکای لاتین..."،"ضرورت سمت گیری سوسیالیستی در  حکومت ایران فردا..."  ...نمونه های بارز آنند.

ودر طرف مقابل، عده ای از"آنها"، یکریز و یک نواخت، دروغ های بزرگی را، با محتوی "ظهور نزدیک است"، هر صبح و روز و شب، در گوشهای خسته هر شهر روستا، با نعره های بهیمی تکرار میکنند.

اما تغییراتی در صف شیاطین شرقی رخ داده است. شوروی سوسیالستی سابق از بخش بزرگی از "ما"فاصله گرفته و به دوست نزدیک"آنها"بدل گشته است. چین هم نه تنها به امین "آنها"و برخی از "ما"برای نگهداری دهها میلیارد دلار از ثروت کشور به ودیعه در نزد خویش تبدیل شده، بلکه در حال غلبه کامل بربازارهای ایران هم بر آمده است. حمایت فعال هر یک از این دو کشور از نظام "آنها"، البته با سکوت قابل پیش بینی  بخشی های بزرگی از "ما" مواجه شده است. نجواهایی نیز گرچه هنوز ضعیف، نزدیکی با اتحادیه"شیاطین"پنج گانه ؛بریکس را فرصتی نوین برای رهایی ما اعلام میکنند..

سخنگویانی از "آنها"و"ما"به کرات بر وجود اشتراک در درک از استقلال سیاسی، امنیت ملی، مسئله اتمی و منافع منطقه ای و... تاکید کرده اند.

ولی فقیه، تمام قد، در مرکر مقوله امنیت ملی جا خوش کرده است. هر نوع اتتقاد از او، مخل امنیت ملی تلقی شده و پیامدهای سنگینی را در پی می آورد. در اوایل شروع جنبش سبز، مسئولین سرکوب و کنترل مردم، در پیامهایی ترسناک به مخالفین در خارج از کشور، هر نوع انتقاد از رهبر را مستوجب عقوبت های سخت دانستند، هنوز زمانی سپری نشده بود، که کسانی از نامداران "ما"گفتند و نوشتند که، تضعیف رهبر تضعیف امنیت ملی،  زمینه چینی برای فروپاشی و افزایش خطر تجزیه کشور است.

 برای عده ای از "ما"حفظ نفوذ ایران در "سوریه"و در لبنان به هر ترتیب، به معنای دفاع از عمق استراتژیک ایران، و دفاع از امنیت منطقه ای ماست، و نیز برای کسانی از اولتراهای"ما"جبهه پایداری در مقابل اسراییل نباید به هیچ قیمتی شکسته شود، مخالفت با  اسد مخالفت با جبهه پایداری و پذیرش تسلط بلامنازع اسراییل و بعد هم آمریکا بر منطقه خواهد بود، وبعدهم که نوبت سوری شدن ایران خواهد رسید. سخنگویان "آنها"نیز به کرات چنین نظریاتی را تکرارکرده اند، خبر اختصاص  اعتبار 7 میلیارد دلاری دولت ایران از خزانه کشور به سوریه، نمیتواند رضایت خاطر مدافعین نظریات فوق در "ما"را فراهم نساخته باشد.  بعضی از آنها در این مورد، چنان گوش به زنگ دریافت این قبیل "خبرهای خوشند"که برای انحراف توجه دیگران، با هیاهو وجنجال انگشت اتهام و ابستگی مالی عده ای را به دشمنان فرضی نشانه میروند.

 

اصغر جیلو

ادامه دارد

19 خرداد 1392

09/06/2013

فایل صوتی /پرسش و پاسخ ، گلاله شرفکندی/ انتخابات

فایل صوتی/سخنان گلاله شرفکندی در باره انتخابات

$
0
0

خانم گلاله شرفکندی عضو کمیته مرکزی حزب دموکرات کردستان، در اتاق فرهنگ گفتگو سخنانی در مورد انتخابات پیشرو، ائتلاف کاندیداها و چگونگی برگزاری انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری و همینطورنظر کاندیداها در مورد مسئله ملی، صحبت  داشت که با نقد و اظهار شرکت کنندگان ادامه یافت .

گفتگوی صوتی با حبیب تبریزیان :« چرا من به روحانی رای می دهم؟

Viewing all 2625 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>